•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

اگه " به اضافه ی " خدا باشی میتونی
" منهای" همه چیز زندگی کنی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۹ 99.
آخرین نظرات

40. می خوام و نمیخوام ...

جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۶:۱۱ ب.ظ

از صبح تا حالا شیمی دستم گرفتم که بخونم ... اما به زور یه صفحه اولشو خوندم که واقع بینانه اگه راجبش قضاوت کنیم هیچ مطلب خاصی تو این یه صفحه نبوده ... و اینجور وقتا سخت کلافه میشم ... 

وقتی چند روز پشت هم تعطیلیم نمیشه بخونم ... نمیدونم چرا .. اما تا حالا که دربارم صدق کرده این موضوع و به شدت کلافم میکنه ... چون اونوقت نمیشه به اندازه ای که نیازه برای امتحانی که در پیش دارم بخونم ... امتحان شیمی که فردا باید بدم ... علاوه براسترسی که براش دارم و بی خیالی عجیبی که انگار شبیه یه بی خیالی عصبی میمونه ... نمیشه بخونم و من به جاش میام می شینم پشت کامی میشینم ... فیلم می بینم و رمان می خونم ... کاری که نباید انجام بدم اونم زمانی که امتحان مهمی دارم ... 

کاریش نمیشه کرد ... منم تو کف خودم موندم ... علاوه بر اون محیطیکه توش قرار دارمم مزید بر علت شده که بگم نمیشه بخونم ... وقتی خواهر کوچولوی هشت ماهم ... کنارمه و مراقبت ازش به عهده منه نمیشه ... سکوت میخوام و یه فکر آزاد // ... مقصر خودمم که بعد دو ماه چهار تا رمان پشت هم خوندم ... فکرم مشغوله و خودمم هنوز نفهمیدم مشغول چی ... 

اینجور موقع ها میگم .. خوش به حال پسرا .. آخه میدونم همسن و سالای مذکر من اکثرشون به هیچ عنوان ذهن مشغول منو ندارن ... و همین علی ... درسته دو سال ازم کوچیکتره اما کافیه یه دور از رو کتاب بخونه ... هی خدا .. خوشی به حالشون من انگار میرم درس بخونم تازه همه مشکلات داشته و نداشتم یادم میاد ... !!!!!

میخوام روزای تعطیلی که دارم از فرصت استفاده کنم و درس بخونم و وقتی موعدش میرسه می بینم نمیخوام .... 

اینه اوضاعم ... الانم زینب بغلم بی قراری میکنه و هی وول میخوره چون نمیزارم بره پایین و فضولی کنه ... کافیه بزارمش زمین یه ثانیه بعد خودکارم تو دهنشه و یا داره به سمت گلدون تو اتاق حمله میکنه یا داره سطل آشغالو خالی میکنه ... فداش شم ... خواهر من ... اعصابم خورده با گریت اعصاب نداشتمو داغون نکن خو ... 

خداااااااااااا .. مامان زود تر بیا ... غروبای جمعه همین وضعو دارم ... در حال انفجارم ... هیچی برای شنبه نخوندم و یا زینب پیشمه و یا دارم با معصومه بحث میکنم ... هوف ... 

خدایا شکرت ... شکرت ... شکرت ... 

چقد حالم عمیق خرابه و ظاهرم اما میتونه شاد ترین چهره باشه ... غصه ی خاصی ندارم .... شکست عشقی نخوردم .... آرزویی خاص که بهش نرسیده باشم و الان دیوونه شده باشمم نداشتم ... کسی رو اعصابم راه نرفته ... کسی مزاحمم نشده ... اما لبامم نمی خنده ... 

ایشش .... بسه دیگه ... مزخرف مزخرف ... هیســــــــــــــــــــ ....

خوب خوبم ... حالم خوبه ... یه ساعت دیگه خبری از این فکرا نیس .... می رم زیارت عاشورای امروزمو می خونم ... و تصمیم میگیرم این شیمی وامونده رو کی بخونم ... 

شکرت خدای من ... شکرت که این یه جو عقلو بهم دادی که بتونم هر از چند صباحی ازش یادی بکنم ... 

یا علی 

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک ها

۹۲/۰۸/۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
๑فاطمـ ـه๑ ...

نظرات  (۱)

الهی عزیزم
انشالله همیشه بخندی
ادم گاهی غمگینه بی دلیل

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">