•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

اگه " به اضافه ی " خدا باشی میتونی
" منهای" همه چیز زندگی کنی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۹ 99.
آخرین نظرات

81.

پنجشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۱۳ ب.ظ

تا حالا جایی زندگی کردین که آب نباشه ؟!
گاز نباشه ، برق نباشه ، و پشت بندشون به اینترنت هم دسترسی ندارین ... 
.....
اگه از همون اول توی یه هم چین جایی زندگی کنیم چون خبر از این امکانات و راحتیا نداریم بی غر زدن و شاد زندگیمونو میکنیم ... 
اما اگه از قبل امتحان کرده باشیم و مزه اون راحتیا رو چشیده باشیم خیلی سخت میتونیم بی امکانات ، زندگی و اموراتتمونو بگذرونیم ... 
..
چند روز پیش تو راه برگشت به خونه بودم ... 
یه چیزایی یادم اومد ... ینی یاداوری شد دوباره ... 
من توی روستا زندگی میکنم ... 
وقتی من چشم باز کردم رو به این دنیا ... برق بود ... 
اما گاز و آب تصفیه شده نچ ... 
لوله کشی های گاز و آبُ نظاره گر بودم ... 
چقدر آسفالتارُ سوراخ سوراخ کردن ... 
یادمه گاز نداشتیم ... 
یه کامیون میومد و توش پر از اینا بود ... 


مردم هر دفعه که میومد میومدن تعویض میکردن اینارُ ... 
البته اونایی که من یادمه تو مایه های قرمز و جگری بودن ... و اینجوری له و لورده نبودن :)
یا واسه آّب ...
وای وای چقدرررررررررر دردسر کشیدیم تا آب داشته باشیم ... 
آب چاه بود ... هنوزم هست .. اما تصفیه شده که نبود ... 
واسه همین میرفتن شهر میگرفتن آبُ !!!
یه دوره اومدن تانکرای پلاستیکی گذاشتن ... تقریبا میشد گفت هر بیست سی تا خونه یه دونه ... !!!
وقتی آبو تو این تانکرا پر میکردن یه صفی میشد که ... ... 
منم میرفتم آب میگرفتم ... :)
چقد خیس می شدم ... 
اون موقع فک کنم دوم یا سوم ابتدایی بودم ... لنگون و لنگون و کشون کشون آب میگرفتم و می بردم خونه :))
بعد اون تانکرا شیر آب گذاشتن تقریبا سر هر خیابون و (کوچه ) ... سر کوچه ما هم داشت ... 
خداروشکر بهتر شده بود ... 
خیلی اوقات آب نداشت ... مخصوصا تابستونا :(((
تا بالاخره بعد دو سه بار سوراخ سوراخ کردن کوچه ها ... آب رسید بهمون ... 
آب تصفیه شده .. 
فکر میکنم راهنمایی بودم ... اول ... 
حالا دیگه شیر آشپزخونه رو باز میکنی آب تصفیه میاد بیرون ... 
هر چند گاها قطع میشه اما خدارُ شکر واقعا ... 
بعدم ... 
اینترنت پر سرعتم دو سالی هست داریم .. :))
بعلـــــــــــــــــــــــه ...
....
عجب روستایی .. :)
با همه اینا اینقدر دلم میخواس روستامون سرسبز تر بود ... 
حالا که دارم فکر میکنم .... رنگ سبز جاذبه خاصی داره که همه جا دنبالشم ... !
شما تا حالا این مراحلُُ گذروندین ؟؟؟!!!
تو روستا زندگی کردین ؟!!
هر چند من که فک میکنم همین به اصطلاح روستایی که توش زندگی میکنم حداکثر تا بیست سال دیگه خودش میشه یه شهر !!!
...
از یادآوری این مرحله ها خوشم میاد ... 
چون یادمه چه زجری بود واقعا گرم کردن خونه با بخاری نفتی ... 
یا از بخاری آترا (فک کنم ) استفاده کردن که کاسه چشم و اتیش میزد از بس می خاروند چشمُِ !!!
یا دردسر غذا درست کردن ... 
دردسر بی آبی ... 
....
این یه هفته ... همش دلم میخواست بیام و راجب این موضوع بنویسم ... 
چرا ؟!!
......:)))
اون عکس بالایی واسه روستای من نیستا ... 
سبزه روستای ما ... حالا نه به سبزی روستاهای گیلان ... اما سبزه .. !:))
یا علی 
۹۲/۱۲/۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
๑فاطمـ ـه๑ ...

نظرات  (۱)

این پستتون خیلی عالی بود!
خیلی!!!
منم این چیزارو یادم میاد!
سالهای کودکیم زندگی تو روستارو هم تجربه کردم!
پاسخ:
:))))))
واقعا ؟!!
زندگی تو روستا هم خیلی خوبه  :))) 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">