•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

اگه " به اضافه ی " خدا باشی میتونی
" منهای" همه چیز زندگی کنی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۹ 99.
آخرین نظرات

104. خودتونُ توی این موقعیت تصور کنین ۱

چهارشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۳۰ ب.ظ

سلااااااام ... 

....یه چیزی براتون تعریف میکنم
....خودتونو بزارین جای این آدم 
....چی قراره پیش بیاد ؟! بخونین و منتظر باشین ... 

یه تصور ، یه خیال 

تصور کنین توی یه تصادف فراموشی گرفتین ... 

جوری به سرتون ضربه خورده که تنها آسیبش همون فراموشیه و حالا یه چیز میزای دیگه مثه سرگیجه ...
مهمش اون فراموشیه ...
فراموشی جوری که هیچکسُ نمی شناسین ... نه کسی از دوستاتونو ، نه اعضای خانواده ، نه همکاراتونو نه حتی خودتونو ... 
اینجاش خیلی مهمه ... 
شما نمیدونین کی هستین ... 
مهم تر از اینکه اسمتون چیه و رسمتون چیه ... 
اینه که چه آدمی بودین ؟!!
بد ؟ خوب ؟ ظالم ؟ مظلوم ؟ موفق ؟ چی ؟ کی ؟ چه کاره ؟ 
چه شخصیتی ؟ چه قدرتی ؟؟ چی ؟؟
توی بیمارستان یه نفر میاد سراغتون بهتون میگه که یه وکیل خبره هستین ... 
یه آدم موفق که روزی فلان قد پول در میاره ...
یه آدم که با نبودنش توی جایی که کار میکرده همه چیو بهم ریخته ... 
این کسی که سراغتون اومده رییستونه ...
یه مساله مهم هم بوده که شما گردانندش بودین و الان رو هواس ...
خب ..
شما به این فکر میکنین که باید مسئولیتتونو به عهده بگیرین و سعی و تلاشتونو بکار میگیرین ... 
هر چند فراموشی گرفتین اما چون آدم مهمی هستین و کوچکترین شایعه ی کوچیکی ،  برای شرکتی که توش کار میکنین و موکلاتون کلی دردسر به همراه داره به کسی چیزی نمیگین ... 
و تلاشتونو میکنین که کسی متوجه موضوع نشه ... 
در طی حل پرونده قبلی حتی به خودتونم شک دارین .. چرا که قبلا با اون همه هوش و ذکاوتتون یه جواب غلط به موکلتون دادین و حتی خودتونو به رشوه گرفتن هم متهم میکنین ... 
وقتی سراغ پلیس می رین تا تصادفی که داشتینو بررسی کنه و پلیس از دشمناتون می پرسه و کارآموزی که باهاتونه میگه که یه لیست بلند بالا واستون میاره ... !!!
تو اداره پلیس با یه زن برخورد میکنین که تو صورتتون تف می اندازه ... 
عصبانی میشین ... میخواین که طرف ازتون عذر بخواد ... یه زندانی برای چی یه همچین حرکتی کرده ؟!
کارآموز ازتون میخواد که بیخیال قضیه بشین .... 
و بهتون میگه بعد براتون توضیح میده ... 
یه پرونده دیگه جلوتون بازه ..و .....

این ماجرای یه فیلمه ..
همچین ذهن نو شکفته و خلاقی ندارم D:
منتظر باشین لطفا :)

یا علی 

۹۳/۰۳/۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
๑فاطمـ ـه๑ ...

نظرات  (۱)

۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۷:۲۵ کیمیای سعادت!
دلم برات تنگ شده بود :)
پاسخ:
منم ... :))
وقتی سر میزنم بعد یه مدت طولانی ... دلتنگی حس میشه ... 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">