•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

اگه " به اضافه ی " خدا باشی میتونی
" منهای" همه چیز زندگی کنی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۹ 99.
آخرین نظرات

152. طفلم در آغوش دنیا

شنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۰۹ ب.ظ

هفته پیش زنگ دینی این بحث سرش باز شد ... 

یکی از بچه های کلاس ناراضی بود سر قضیه عزاداری زیاد و شادی کم ... 

همین الان به این نتیجه رسیدم که دیه نگم از حرفای اون ... 

هر چی جلو تر میرم ... 

با این مسئله که باید تو این کشوری که خیلی دوسش دارم زندگی کنم مواجه میشم  و  سخته خیلی حرفا رو شنیدن !!

دنیای من خیلی کوچیکتر از این بوده ... خیلی خیلی ... 

الان گسترش پیدا کرده کمی بیشتر .. 

دنیام شاید به کوچیکی یه اتاق بود ... اتاق خودم ... به اندازه تختم .. 

کمی بزرگتر به اندازه خونه مون ... 

آگاه آره ... دونستن آره ... میدونم زمین اینقده ... اندازه یه نقطه اس در برابر همه همسایه های دور و نزدیکش .......... 

خودش اینقد خشکی داره ... 

من اگه از کم شروع کنم میگم از کهکشان راه شیری میام تو منظومه شمسی و بعد تو زمین و تو آسیا و خاور میانه و ایران و ...

تا میرسم به خونمون .. 

چون نمی تونم تصور کنم نمی تونم درک کنم ..... 

میدونم و باز هم همون قد کوچیک می مونه ... 

بزرگ که میشی خیلی چیزا هس که ... 

ترسناکه هم هس ... 

اره هس ... 

من الان دقیقا جایی وایستادم که قراره یه پرش داشته باشم و برم تو یه وادی و فاز دیگه ... 

جدا از وابستگی ... خوشی و بی خیالی سیر کردن ... 

برنامه ریختن ... 

دلم نمی خواد حالی به هولی باشم .. 

دلم میخواد راهمو انتخاب کنم ... هر چند سخت ... 

هر چند سخت ... 

باید این کار رو بکنم ... 

باید خودمو بسازم .. 

و خودم ، خدا اون بالا نظاره گره ... نگام میکنه و هوامو داره...

من خود خود خودمم ... توی یه اتاق تاریک و روشن ... 

گوشه نداره ... گرده ... 

می شینم و پا میشم ... 

راه میرم به جایی نمی رسم .. 

گیج میزنم و هی دوباره تکرار میکنم ... 

که چی ؟

دوست دارم فلان کار رو بکنم ؟ سنجیده هس ؟ منطقی هس ؟؟

دارم فکر میکنم انتخاب کردن راه دانشگاه خیلی مهمه ... 

من باید تصمیم بگیرم که کجا و چی رو میخوام 

اون چیزی که میخوام  و فقط میخوام بدونمش یا نه میخوام روش کار کنم ... 

میخوام بلافاصله برم یه کاری داشته باشم ... ( منظورم رشته ای هس که بازار کارش خوبه ... و الا کدوم آدم نا بلدی و برا کار میخوان ؟!! )

یه بار از روانشناسی گفتم ... 

فکرمو مشغول میکنه ...

من اگه اگه اگه اگه اگه اگه بخوام یه چنین تصمیمی بگیرم باید تغییر رشته بدم ... 

نمیدونم کدوم و چی ؟

اگه های بعدشم زیادن ... 

تنها چیز جالبی که این وسط در میاد اینه که من عاشق فیزیک و ریاضی نیستم ... دوست دارم .. اما در همون حد دوست داشتن !

شیمی ولی کم و بیش بهتره ... هم اعتماد به نفسم توش و هم خوندنش .. اما بازم .. 

آدما رو دوس دارم .. دلم میخواد هر کی که از کنارم رد میشه رو بشونم کنار خودم و ازش راجب زندگیش بپرسم ... 

شخصیتشو در بیارم ...

قاتلا و جانی ها اکثر اونایی که خلاف کارن ... دلم میخواد زندگیشونو بدونم ...

من واقعا واقعا ... 

اگه یه چنین تصمیمی بگیرم باید کار سختی انجام بدم ... 

خیلی سخت ...

خیلی بیشتر از خیلی .... 

شهامت کی داره ؟

کی ؟! 

خسته ام میکنه ...

میگن تو سومی فقط و فقط به نهایی فکر کن ... مگه میتونم ؟؟ یه هفته دو هفته سه هفته یه ماه ... میرسم به کنکور و باز دور خودم می چرخم ... 

یه روز امیدوارم یه روز نا امید نه ماتم به دیوار .. 

جایگاهم مشخص نیس .... 

هم مدرسه ام خوبه هم معلما کم و بیش ... خودمم تلاش میکنم ( کمه میدونم ) 

تو برخورد ها گیر میکنم ... تو فکرام گیر میکنم ... 

من سالمم...

تا حالا حس کردین دارین نقش بازی می کنین >؟ 

کی ؟:(

من باز هم میام ... همیشه ...

خدا یاورتون 

یاعلی 


۹۳/۰۸/۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
๑فاطمـ ـه๑ ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">