•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

اگه " به اضافه ی " خدا باشی میتونی
" منهای" همه چیز زندگی کنی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۹ 99.
آخرین نظرات

177.بزرگترینش

جمعه, ۲۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۴۹ ب.ظ

اهم ... 

داشتم فکر میکردم بزرگترین و سخت ترین جنگ هر انسانی با خودشه ... 

باز اگه اون انسان بنده باشم ! :|

و من الان تصمیم گرفتم " از اونجایی که چیزایی که باید بشنویم و ببینیم رو خودمون انتخاب میکنیم من هم سخت گیر بشم تو انتخابم ... 

نبینم چیزی که نباید ... نگم چیزی که نباید ... نشنوم چیزی که نباید ... تمام تلاشم رو میکنم که سست نشم ... من الان جرئت کردم به خودم قول بدم ... گفتم تمام تلاشم رو میکنم .... اکثر موارد من چنین کاری نکردم ... چون از اینکه قول خودمو بشکنم ترسیدم .. به خودم اعتماد نداشتم .. 

الان ... اگه من الان نخوام زندگی درستی داشته باشم یه سال دیگه باز هم باید احساس کنم منِ اون موقع 18 ساله نفهمیدم کی زندگیم تا اینجا گذر کرد.... منِ الان میتونه نظر خودشو ابراز کنه ... قبلا ها بیشتر جلوی اظهار نظر خودمو میگرفتم ... 

یادمه راهنمایی که بودم به مشاور گفتم میخوام خودمو بشناسم ... بقیه اش واضح یادم نیس ولی میدونم نشد راجع بهش حرف بزنیم .... 

یادم نمیره که گاهی تو آینه نگاه میکردم و حس میکردم چهره خودم رو نمیشناسم و این قیافه برام غریبه .... فکر های جور واجور تو سرم جولون میداد ... و گاهی که زیاد از فکرا و تخیلاتم برای زهرا میگفتم ... آخرش هم اضافه میکردم که چقد عجیبم ... 

اون موقع ها خیلی رو موضوع عجیب بودنم قفل کرده بودم .... نمیدونم واقعا عجیب بودم یا نه فقط اقتضای سنم بود و خیلیای دیگه هم مثل من بودن .... 

حالا دارم فکر میکنم بزرکترین جنگ آدمی با خودشه ... خود خودش .... فکر میکنم اونی که حسابش باخودش صافه و میدونه با دلش با مغزش با جسمش با روحش چند چنده می بره .... اره زندگی رو می بره ... 

نمیدونم کی روزی برسه که منم حساب کارم دستم بیاد اما دوست ندارم تا اون روز پشیمونی بزارم ... 

مشکل یکی مثه من اینه که فقط میدونیم مرگ برا همه اس اتفاق برا همه اس و فلان برا همه اس ... اما زیاد به خودمون نمیگیریم ... و اینم هست که با فکر به اون ها بهم میریزیم و از زندگی مون می افتیم ... و این به نظرم برمیگرده به ضعیف بودن روح ... 

آِه ... آدمای بزرگ ... اونایی که روحشون خیلی بزرگ و بزرگواره ... اونا اونا اونا اشکمو در میارن ... آخه نه که کوچیکیم اینقد هس که تو مقایسه با عظمت خدا گم میشه .... ولی شاید بخاطر کم سن و سال تر بودنم امید دارم با این آدمایی که روحشون بزرگه مقایسه بشم ... 

تو دوتا پست پیش گفتم افکار دور و برم متناقضه ... اینکه یه جا میخونم تف به این زندگی و سیاهی می بینم .... یه جا می شنوم خداروشکر همه چی درست میشه .... الهی شکر ... 

من دومیشو انتخاب میکنم .... خداروشکر ... دلم میخواد به جایی برسم که ورد زبونم باشه این برکت " الهی شکر " 

من ... من خام نپخته جوون اگه فردا روز مرگم باشه می ترسم ... و عقیده ام از ترس از مرگ اینه که اونی که ندونه چی انتظارشو میکشه می ترسه .... اونی که از کارا و فکراش ترسیده ... و من می ترسم ... و الان رویامه که برسم به روح بزرگ اون آدما ... انسان کمال طلبه نه ؟ زیاده خواهم ؟!

چون الان اینقدر کوچیکم که دیده نمیشم .. چون پیش پا افتاده ترین چیز ها سرسری سر میخورن از دستم ؟ عیب نداره ... باید به خودم دلگرمی بدم یا نه ... خدام بزرگه ... الله همون کلمه حک شده رو قلبمه ... 

الان میخوام خودمو دیوونه کنم ... خودمو تخریب کنم .... از بیخ و بن ... آهای من ... حواست هست که الله حک شده رو قلبت همیشه شاهد کارهات بوده ... آررررررررررررررررره ؟؟؟؟؟؟ 

بی احترامی کردی به پدر .و مادرت ؟ آره ؟؟ خجالت نکشیدی ؟ داشت نگات میکرد ... دروغ گفتی ؟ توجیه نکن ... چه کوچیک چه بزرگ ... خدات دید ... شنید .... ناعادلانه رفتار کردی ؟ با ریاکاری رفتار کردی ؟ مغرور شدی ؟؟ با زبون قضاوت نکردی اما چطور تو فکرت قضاوت کردی ؟ به اجازه کی ؟؟ هان ؟؟؟ داشت تو رو می دید ..... میگن تو رور از مادرتم بیشتر دوست داره ... دلت اومد ؟؟؟ آرهههههههههه ؟؟؟ 

واقعا اینجا نشستی که چی .. برو بیفت به پاش .... صدا غلط کردم هات باید برسه به عرش ... هان ؟ کم بیاری دخلتو میارم ... فهمیدی هم نامه دختر پیامبر ؟ دلت خوشه به اسمش ؟؟؟ بانو می درخشید با اسمش ... خجالت نکشیدی ؟؟؟ هان ؟؟؟ 

گناه بزرگ و کوچیک داره درست اما که چی ؟؟؟ دلت میخواد عزیز باشی اسم گناهم نباید از کنارت رد شه !

می فهمی که .. قول دادی .... نشکن ... دل رو نشکن ... خدا توشه ... نشکنیشا .... 

چرا همت نمیکنی ؟ روزاتو سپردی به باد که چی بشه ... اینجا نشستی که چی بشه آخه .... آه ... 

الله ...

۹۴/۰۴/۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰
๑فاطمـ ـه๑ ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">