197.روز های پایانی حضور در مدرسه. ..
این روز ها بیقراریم. .. این روز ها ناراحت دلتنگی های بعد اینیم. ...
هانیه جمعه پاش شکست. ...امیدوارم لااقل برای درس خوندن مشکلی نداشته باشه. ... و درد پا اذیتش نکنه. ... چهار نفری رفتیم خونشون عیادت بعد از مدرسه. ... ساعت حول و حوش چهار و نیم ... اقای مصحفی معلم شیمی قدیمی ... مردی که جوانی هاش برمیگرده به دهه پنجاه. ... فوق العاده محجوب و پر از اطلاعات. ... با چهل سال سابقه تدریس....پند هایی شیرین بهمون داد و با خجالت از بزرگی این معلم ازش خواستیم و باهاش عکس انداختیم. ... ایشون معلم بابا. ... معلم معلمون هم بوده. ... همنشینی و هم صحبتی باهاش واقعا شیرینه. ...
با دونه دونه معلم هامون عکس میندازیم. ... شمارشون میگیریم. .. و شماره بچه ها رو لیست کردیم .....هدیه های یادگاری و عکس ها و عکس ها .... الها. ..تلاش هامون وصل به هدفمون بشه . ... و ما همونایی هستیم که قراره خپب یادبگیریم و یاد گرفته ها رو بکار بگیریم. .... یاعلی: )
این روزا هم درد داره. هم شیرینه.
ان شاالله همه به هدفتون می رسین