198. تنها یک هفته دیگر. ..
سلام
یک هفته مانده تا به جای چهار 1394 پنج بگذاریم. ...
باور کردنی نیست. .. چشم هامو که میبندم عید پارسال یادم.نیست. .. سیزده به در را یادم هست. ..نهایی یادم می اید. .. نهایی نهایی و باز هم همین نحس ... راستش سخت گذشت. .. نه خیلی زیاد اما گذشت. ... فقط من و خواهرم تو خونه. ... برای اینکه من درس بخونم. .. خوندم. .. من مایه گذاشتم از خودم. ... تجربه بی دردسری نبود. ... یادم نمیره. ...
و بعد ماه رمضان. .. کلاس فیزیک اوه راستی کلاس زبانم هم بهار تموم شد. ... فاینالش درست بعد نهایی زبان بود. ... اخرین امتحان. ..
سفر مشهد با حس هایی خاص. ... در ذهن خودم که سخت کرده بودم مسایلو. .. یه سری چیزها...یک حالت غرور عجیب که توش به به بقیه خدمت میکردم. .. نمیدونم چطور باید از اون حس بگم. ...
دو هفته اخر تابستون و بستن سوم. ...
مهر و درگیری نامعلوم من سر فصل یک دیفرانسیل
ابان. .. اذر. ...و دی و گذر اروم و بی دغدغه ترم اول. ... بهمن و هیحده سالگی من. ... و حالا اسفند ماه دوییدن در فصل های اخر. ..
چه زود. ..همه اش همین بود. ... حس میکنم سالم بازه های بسته ای شد به همین شکل که گفتم. ...
سال نمیدانم جوری بود !
اه هنوزم هست البته. .. فردا ازمون اخر امسالمه. .. کشتند ما را. .. حقمان است....
وقتی بالا را بطلبی که نازت نمیکنند. .. ;)
راستش امسال تثبیت دوستی هم بود ... بالاخره یک جا ساکن شدن و خاطره ساختن و لذت بردن از حضور. ... خوشحالم. ...
چه کسی می تونست تصور کنه تا این حد راضی باشم از اومدنم به این مدرسه. ... باید دستای بابا رو ببوسم که همچین تدبیری کرد. .. خدایا شکرت. ... من راضی هستم. .. بله جه حس خوبی من راضی هستم. ... و همین برای بستن این سال کافیست:)
یاعلی: )