•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

اگه " به اضافه ی " خدا باشی میتونی
" منهای" همه چیز زندگی کنی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۹ 99.
آخرین نظرات

214. یک سال و چهار ماهی که گذشت ...

دوشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۳۶ ب.ظ

سلام ...

برای زیبا بودنش سلام دادم ، شاید کسی برای پاسخ نباشه ... 

اما احساس میکنم باز هم وقت نوشتنه ... باز هم سردرگمم و نگرانی زیادی دارم ... 

احساس میکنم باید خودمو مدام مرور کنم و تیکه های خراب شدمو از خودم جدا کنم و بندازمش دور و جایگزینشون کنم ... 

توی این یک سال و اندی که گذشت و من ننوشتم .. از یک ترم دومی به کسی که قراره بره ترم 5 ارتقا پیدا کردم !!!

گرایشمو انتخاب کردم و ترم سختی رو هم پشت سر گذاشتم .. 

قبل اینکه شروع به نوشتن بکنم دو تا پست آخرمو یه دور خوندم ... 

احساس کردم حالا که نتیجه حدسیات پست 212 رو میدونم بد نیست که بگم چی شد ؟!

ترم دوم اندیشه دو داشتم ... صبح های چهارشنبه ... افتضاح بود !!! فکر میکنم فقط یک کلاس از تمام کلاس هایی که برگزار شد رو من بیدار بودم ... تا الانش هیچکدوم از کلاسامو اینطوری خواب نبودم !! نمیدونم سر چی اینجوری بود ... شاید چون چهارشنبه هشت صبح بود ... 

برای فارسی هم من اون ترم اراِیه دادم راجع به یه تست روانشناسی که خیلیم خوب ازآب در اومد ... البته کلی هم براش زحمت کشیدم ... 

ترم سوم ... و نهایتا ترم چهارمی که با جون کندن تمام شد ... 

اگر می نوشتم اون موقع لابد خیلی از دکتر فلاح صحبت میکردم ... چون ایشون هم خیلی برامون صحبت میکرد ... 

ترم سوم استاد درس خواص مواد مهندسی مون یه کتاب پیشنهاد داد و گفت بد نیست بخونیمش ... 

منم دو روز پیش خوندمش ... راجع به سی تا کار که به جای دانشگاه رفتن میشه انجام داد صحبت کرده بود و تو اکثر مورد هاش درباره انتشار مطالبی که یاد میگریم توی یه وبلاگ گفته بود و منو مدام یاد اینجا مینداخت .. :)
شاید خیلی زود دوباره یه مدت طولانی ننویسم ... اما احساس میکنم باز هم یه روز میام و می نویسم اینجا ... 

شاید چون تو اینستا می نویسم کمی آروم آروم اینجا رو ول کردم .. اما دلیل اصلیش اینه که یهو  شروع میکنم به فکر کردن .. که اصن چرا باید چنین جایی بنویسم ؟ آدم هایی که میان و میخونن ... اصن لازمه اینارو بخونن ؟ به چه دردی میخوره ... 

اینقدر میره تو مخم تا منو از انجام دادنش و تکرار کردنش منصرف میکنه ... 

حالام مدت هاست که یهو نمیتونم حرفهام رو بنویسم تو اکانت اینستام ... چون اطرافیانم از همه نوعیش هستن ... 

یه همکلاسی صرف خیلی هم نیاز نیست بدونه فلان موقع قلان ساعت داشتی چیکار میکردی مگه نه ؟

برای همین پست های اینطوریم کم میشن ... و یه جاهایی که دلت میخواد واقعا بمونه شاید منصرف شی ... یه جاهاییم فقط به خودت فکر میکنی و کاری که میخوای رو انجام میدی ... 

مستدام باشید :) 

یا علی :) 

۹۷/۰۵/۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰
๑فاطمـ ـه๑ ...

نظرات  (۱)

فغان از ترم ۴ :))))))))

پاسخ:
آخخخخخ :))))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">