* ته تغاری ، دوستم ...
امیدوارم بعد از آزمون ، امشب راحت بخوابی ... بعد از تمام تلاش هات ... و پشتکارت ...
موفق باشی ... به امید خدا موفق میشی ... مطمئن باش ...
نمیدونم هنوزم سر آزمونی یا نه ...
من که بهت امیدوارم ...
آرزو دارم به هر چی که میخوای و البته صلاحته برسی ...
** وقتی حس میکنم آروم آروم دارم پیش می رم و بزرگ میشم و صبور ....
اونوقته که غرق خوشی میشم ...
*** امروز باز هم خسته و کوفته رفتم کلاس زبان .. بعد از نیم ساعت معطلی معلوم شُد کلاس نداشتیم ....
مثه دفعه قبل عصبانی نشدم .... خیلی ناراحت هم نشدم ... فقط خیلی سردم بود ...
باد سرد که میخورد تو صورتم باعث می شد از چشمام آب بیاد ...
نمیدونم چرا من فکر کردم کلاس دارم ... البته کسی هم نگفته بود نداریم ... اما بازم ...
رفت و برگشت و معطلیم یه ساعت و نیم طول کشید ... !!!
شکر خدا ... حداقل کلاس رفتنم باعث شد نمازم رو زود تر بخونم ... !
شرمندم خدا ... خیلییییییییییییییییییی زیاد پیشت شرمندم ... ببخشم ... به بزرگیت منُ ببخش ...
**** دیدار های غیر و منتظره خیلی حساب شده ان .. همیشه انگار یه چیزی رُ گوشزد میکنن ...
اینکه خیلی اتفاقی معاون مدرسه راهنماییمُ تو تاکسی دیدم ... خانوم مرادتبار چون جوونه باهاش راحت بودیم خیلی ... :)
از اینکه دیدمش حتی همون دو دیقه خوشحال شدم ...
***** راستی گفته بودم خواهر کوچولوم بعد اینکه اینقد دندون در نیاورد و ما چشم انتظار مروارید هاش بودیم ، شش تا باهم در آورد ... :))
الان مروارید هاش کاملا مشخصه ... چون چهار تا دندون بالا و دو تا پایین و همشون هم برا وسطه وقتی میخواد غذا بخوره خیلی بامزه میشه ..
چون فقط جلو دندون داره و غذا رُ هم مجبوره همینجور بجواِ ... :)))))) ... فداش ... :)
یا علی