از حالا به بعد گذر زندگی یک ساله هست ... به عمر سایت نگاه میکردم و منتظر ۳۶۵ روز بودم :)
اولین پست اما 25 شهریور بوده ...
شاید بعد ها کنار سلامی که دادم چیز هایی راجب خودم نوشتم !
شاید ...
یک سال خیلی زود میگذره ..
زود گذشته اما از چشم پست هام نگاه میکنم به نظر گذشتنشو حس کردم ...
حس بهتریه نسبت به اینکه زمان بگذره و حتی گذشتنش هم حس نشه ... و حسرتش بمونه ...
واسه زندگی زندگی خودم .. واقعیش .. حقیقیش ... این حسرت وجود داره ...
اما انگار ...
هیس...
خیلی وب ها خوندم ... که از چند سال پیش شروع به نوشتن کرده بودن ...
نوشته بودن و نوشته بودن ...
از روزاشون .. شباشون .. گذر زندگیشون ...
و من هم دوست داشتم بنویسم ...
وبلاگ هست ..
نگران تموم شدن صفحه هاش نیستم ...
نگران خالی موندن یه سری روزاش نیستم ...
هر وقت شد ... از هر جا شد .. از هر چی شد توش می نویسم ...
از بلاگفا قد راست کردم ..
چون بیشتر اون وبا از بلاگفا بود ... انگار جوش تو بلاگفا بیشتر بود ...
اولین تجربم تو وب داشتن توی میهن بود ..
حس نوشتن خاطرات اونجا نبود ...
حسش نمیکردم ... امتحان کردم و میگم ...
بلاگفا نتونست من رو نگه داره .. بلاگ ازش سر بود ... بازیای اونو در نمی اورد ...
حس راحت و خوبی دارم اینجا ...
دوستای خوبی هم دارم ...
و اکثرا حس میکنم توی یه جمع بزرگی قدم میذارم من ...
اینجا ... زیاد ندیدم مثه خودم ... حول و حوش سن اینجا تو این جمع دهه بیست بیشتره ... باقی هم داره اما این رده سنیش بیشتره ...
به خاطر حاجی منم وارد این جمع شدم ...
اعتراف میکنم به اندازه اون اولا پیگیرش نیستم !
اما هنوزم می خونمش ... از طنزاشونم لذت می برم ... :)
اینجا هر دفعه که بلاگ باز شه ...
میرم خونه یُسرا . مریم گلی . شاپرک . حاجی ... یه سر میزنم ... می خونم ... یه چای می خورم تا دفه بعد :)
گاهی تو پیونداشون خودمو قاطی میکنم ...
میرم وب آزی . از اونجا میرم باغ اسرار گاهی ....
کلا سیر گردش مفیدی دارم !!:))
میرم من و اکسیژن رو می خونم ... که هفته پیش عروسیشونم گرفتن ... ان شالله خوشبخت باشن ...
میرم پیچ و مهر ها هم عاشق می شوند ... همراه میشم با خط های زندگی سه نفره شون با واشر ...
میگردم و میگردم ...
دیروز فکر کنم ... یه جایی رو می خوندم با نام باغ مخفی ... ماجراهای من و لیدی این وب پر طرفدار بود ...
کلا نگاه عجیبی داشتم به نویسنده و خانوادش ... یکم یکم یکم متفاوت ...
خیلی جاها رفتم .. سر زدم ... یه وبی برای یه جراح فک کنم هنوز جراح جراح نشده باشه ... یه امتحان مونده براش .. انشالله موفق باشه .. فک کنم تو لینکای مریم گلی باشه ...
خیلی جاهای دیگه هم میرم ... واسه یه بار ... واسه چند بار ...
سه چهار روز پیشم همینجوری گذرم به یه وب بلاگفایی افتاد که ناله کرده بود از بلاگفا .. بهش بلاگ رو پیشنهاد دادم ...
هر روز نگاه میکنم ببینم کامنتمو جواب داده یا نه ... هنوز که خبری نشده !!!
همینطور تو این دنیای مجازی ویراژ میدم و بالا و پایینش میکنم ...
خوبه ...
بد نیست ...
بعضی جاهاش خیلی دلنشینه ...
تو همین جمع می مونم ...
هر چند کوچیکتر از بقیه ام ..
تمایلی به جمع های دیگه ندارم ...
مثلا از اونایی که بیشتر کوچکتر از من و همسن های من میگردوننش ...
بیشتر هم دور طنز و این چیزاس ...
البته من فقط یه مثالی زدم ...
و حرف اخر ...
دنیای مجازی هم گرده ...
کروی ...
میدونستین ؟؟؟
من که تازه کشفش کردم !!
گذر زندگیتون پایدار
یا علی :)