•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

اگه " به اضافه ی " خدا باشی میتونی
" منهای" همه چیز زندگی کنی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۹ 99.
آخرین نظرات

۶ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

کارای تایپی و تحقیقی دوست دارم ... 

صد البته که باید یه موضوع خسته کننده نباشه ... و اینکه نوشتن بیشتر دوست دارم ... 

گاهی فکر میکنم من ترجیح میدم دنیا رو تو سکوت پیش برم و فقط زمانی که لازمه مهربونی به خرج بدم مایه بزارم ... هی حرف بزنم و هی حرف بزنم ... 

قربون صدقه برم .. تعریف کنم ... بهشون پرو بال بدم ... 

بفرستمشون تو آسمون تا پرواز کنن ... 

یه گزارش شیمی داریم ... 

با توجه به سهم بندی که خودم کردم واس خودمو انجام دادم ... تایپش کردم و شیک و پیکش کردم ... ناز و مامانی و خوشگل جلو روم نشسته بهم چشمک میزنه و منم می بینمش و ذوقمرگ میشم ... 

به باقی هم گروهی ها اطلاع دادم خودشون سهموشونو بردارن و بنویسن که شنبه فرصتی برا نوشتن نیست .... 

حتی زمانی که میخوام رهبری کنم و برنامه بچینم و دسته بندی کنمم .. دلم میخواد انگار تو بطن بمونم .. 

آره دوست دارم بیرون باشم و منو ببینن ... تشویقم کنن ... 

دارم فکر میکنم اینطوریام  نیستم ... من خیلی وقتا حرف هم میزنم .... !!!

شما که گیج نمیشین ... 

بگذرین از خط های زندگیم اگه دیدین دارین تو گیجی های  من میرین !!!

سه شنبه ساعت آخر هندسه داشتیم ... معلمش مرد هست ... الان ته کلاس میشینم !!

بچه ها نا نداشتن  و خودم هم البته ... 

کمی مریض احوال بودم ... و خسته ...

بچه ها حرف میزدن ... شاید فقط ۵ دقیقه مونده بود به زنگ ... 

معلم کلافه گفت .. گوش بدین .. من برای کی دارم درس میدم ... 

بچه ها داشتن نگاش میکردن فک کنم ... من هی سرم و بالا و پایی می بردم تا نوشته های تخته رو ببینم و بنویسم و همزمان دستمو هم بردم بالا !!!

اول که بردم انگار ناخودآگاه اینکارو کردم ... 

معلم مثه اینکه متوجه نشد .. ینی الان که فکر میکنم به این نتیجه رسیدم .. فکر کرد سوال دارم .. خیلیم بی موقع چون تا گفت برا کی من دستمو بردم بالا ... 

همونطور تند تند که می نوشتم ..  

گفتم برا من دیگه !!!

حالا خودتون میتونین داشن آموزان نازنین و خنده روی همکلاسی منو تصور کنین ... 

منم به خنده انداختن ... 

امیدوارم معلم به قصد تمسخر نگرفته باشه ... که به هیچ وجه به هیچ وجه همچین قصدی نداشتم .. :(

نه به عنوان معلم ... اون هم انسانی در مقابل ما ... 

روزی اگه من جاش وایسم اونجا ... 

امیدوارم واقعااون موقعیت باعث نشده باشه حتی ذره ای حس بدی داشته باشه ... 


مراقب خوب هاتون باشید .. 

یاعلی 

๑فاطمـ ـه๑ ...
۲۴ مهر ۹۳ ، ۲۲:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

سلام ... 

من زنده هستم ... 

من سالم هستم ... 

من خوب هستم ...

من می تونم درس بخونم ... 

می تونم از خوندن زبان لذت ببرم .. 

می تونم پای کامپیوتر بشینم و وب های دوستا  رو ورق بزنم ... 

من می تونم بی خیال باشم ... 

پیشنهاد میکنم ... 

وقتی قدم زنون دارین میرین خونه هاتون ... 

آروم وآروم .. 

لذت ببرین از قدم هاتون ... 

از آسمون بالاسرتون ... 

آفتاب داغش .. بارون سردش ... برف سفیدش ... 

و با هر قدم به همه ی کارایی که به ذهنتون میرسه می تونین انجام بدین فکر کنین و خدا رو شکر کنین ... 

همیشه نمیشینیم این کارو بکنیم ... همیشه به این فکر نمیکنیم که باید شکر کنیم ... 

پس اینکارو بکنیم ... 

خدایا شکر که میتونم راه برم 

خدایا شکرت که سالمم...

خداجونم ممنون که میتونم ببینم ... 

خدای بزرگم شکرت که می تونم راه خونمو پیدا کنم ... 

خدایا شکر که خونه دارم ... 

خدایا شکرت که پدر و مادرم سالمن ... 

خدایا شکرت که میتونم حرف بزنم ... 

خدایا شکرت که میتونم فکر کنم .. 

خدایا شکرت ... 

دلم میخواد همه اون دیقه هایی که به اینجا فکر میکنم ... و اون موضوعی  که دلم می خواد اینجا ازش حرف بزنم ثبت شه اینجا .. !!

فقط و فقط خواب نمونین ... 

یاعلی :)

๑فاطمـ ـه๑ ...
۲۱ مهر ۹۳ ، ۲۲:۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

دوست ندارم برای یہ مرحلہ مھم از زندگیم پشیمونی بہ جا بذارم ... گاھی کہ زیاد از حد حس انسان دوستانہ ام گل میکنہ خیلی اذیت میشم  ... عذاب وجدان ناشناختہ ایہ .... 

خیلی بد برای بار دوم نشستن پشت کنکور ... بہ قول بابا اگہ واسہ دفہ اول دھ درصد استرس داری واسہ دفہ دوم بیشتر میشہ ... مثلا میشہ 30 درصد ... 

من نمیدونم غصہ چی رو بخورم ... 

قاطی کردن خیلی بدھ ... بخصوص اگہ قاطی کردھ باشی بہ معنای واقعیش ... 

این نشات گرفتہ از این میتونہ باشہ کہ تو گذشتہ قدمای ثابتی بر نداشتم واسہ الانم ... 

یکی . فقط یکی از دل مشغولی ھام تو زمینہ ناتوانایی ھام بر میگردھ بہ کنفرانس دادن و صحبت کردن درست و حسابی ... 

وقتی می بینم تا حدودی تو دانشگاھ چہ خبرھ ھا ... ترس ورم میدارھ ... اصلا نمیگم نمی شہ کہ بتونم چون میدونم میشہ و غیرممکن غیرممکنہ ... اما منبع درست نمی شناسم ... الان تو جایی وایستادم کہ نخ چند تااااا بادبادک تو دستمہ و دارم تلامیکنم ببرمشون تو اوج و خوب ھدایتشون کنم ... خیلی دلم می خواد از اطلاعاتتون استفادھ کنم... تجربہ ھای زیباتون ... 

بخصوص ... اونایی کہ ریاضی خوندن و رشتہ ای کہ انتخاب کردن چطوریا بودھ ... لازمہ درسیش چی بودھ !!! 

جای خواھر کوچیکترتون .. راھنماییم کنید ... 

یاعلی :)

๑فاطمـ ـه๑ ...
۱۲ مهر ۹۳ ، ۰۰:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

سلاااااام .... 

سرمان شلوغ است و فکرمان بووووق .... 

خدا نصیبتون کنہ از این شلوغی ھا ... 

حوصلہ نشستن پای کامپیوتر رو ندارم در عوض با گوشی عزیز در خدمتم ... 

اھا ھمون اول بہ صندوقچہ اطلاعاتتون دانستنی اضافی کنم  .... می دونین بہ تبلت تو فارسی چی میگن ؟ منظورم معادل فارسیشہ ... 

بگم ؟ نہ واقعا بگم ... ؟  ... 

'"رایانک مالشی"'

... . 

خب ... ھفتہ اول با گفتن حضور سہ امتحان وارد شدیم ... کہ دو تاشو دادیم ... کہ یکی از اون دو تا رو یہ زنگ قبل دادنش از حضور گرانبھاش مطلع شدیم !!!

ھفتہ دیر گذشت .. خوب بود ... 

فقط .... با یہ حجم عظیمی از درس مواجھم ...

و چشام بہ روزاییہ کہ تند تند میگڈمذرن از جلو چشام ... شرمندھ .. نمی تونم سرعت زیادشو توصیف کنم !!!!

خب .. 

اینا یہ سری حرفای ھمینجوری .. 

واسہ حال این روزام ... 

راستی ... تا عید قربان سہ روز بیشتر نموندھ ھا ... روزھ مستحبی از یادتون نرود.. ..

یاعلی :)


๑فاطمـ ـه๑ ...
۰۹ مهر ۹۳ ، ۲۳:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

تا ابتدایی بودم ... 

زنگ ورزش به بازی های خاله زنکی جات و یانگوم بازی ها دوستان و وسطی ختم میشد !!

و منم که از اونا بودم که نهایت بازی خوبم این بود که ده تایی رو رد کنم ... والا گل که نمی گرفتم مگه از ۲۰ تا یه دونه !!!!

راهنمایی که رفتم ورزش شد یه غول ترسناک به جای یه زنگ تفریح مناسب !!!

اونقدری که ترم اول ، اول راهنمایی کلی برای انکه ورزشمو ۱۸ دادن و باقی نمره هام همه ۲۰ گریه کردم ... !! و زار زدم ... 

که اعتراض زدن و درستش کردن !!!!

بعد اون خودمو کشتم که باب میل معلم ورزش باشم ... 

بازم ولی ... نمیشد .. 

چراشو نمیدونم ... اما میدونم همه قواعدی که باید رو برای زدن سرویس به کار می بردم اما توپ نمیرفت !!!

اول و دوم دبیرستانم معلم ورزشی به نسبت سخت گیر داشتم ... 

هر چند تو نمره اونقدر استرس نداشتم ... میگفت یه تحقیق چیزی بیارین اگه جایی کم داشتین پر شه ... 

بردم همه رو .. جز ترم دوم پارسال ... 

کلی هم تر و تمیزش میکردم نه فقط کپی پیست شه ... 

خلاصه سختی و استرس هایی داشتم من ...

ولی خو بازم معلم اون دو سال نگرفت بارفیک رو و به جاش یه چیز دیگه گذاشت!!! 

نه که از بس آسونه ... همه کامل می رفتن !!

بخصوص اون بارفیکس کوفتی ... که خودمو بکشم شاید یه دونه برم ... و بعد قطع نخاع شم و بیوفتم ...

حالا امسال ... 

گفت بارفیکس اصلا .. خودش اصن از بارفیکس متنفره ... 

گفت امتحانی در کار نیس ... کار در طول ترم دیده میشه !!!

اومد و اون روز امتحان طرف مریض و آخ و اوخ کنون بود ... 

آسون میگیره ... البته الان اینطور به نظر میاد !!!

معلم پارسال سخت میگرفت که یاد بگیریم ... ولی بازم استرس داشت امتحاناش ها ... 

خلاصه اینکه ای کاش بعد این ۵ سال این سال اخر ورزش داشتن عذاب استرس این کوفتی رو نداشته باشم ... 

استرسش اینه که برام ارزشی نداره و بعد معدل رو میاره پایین .. 

معلومه که معدلم برام مهمه ... 

از یه درس کم بیارم زیاد پا پی نمیشم ... اما از ورزش نچ ... نچ نچ ... 

از این کارا هم بلدم ... 

بله !!!!

شاد باشین 

یاعلی :)

๑فاطمـ ـه๑ ...
۰۵ مهر ۹۳ ، ۲۲:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

من از انتخاب کردن شاید می ترسم ... 

شاید که نه حتما بی خیالی رو ترجیح دادم تا به حال ... 

بزارم هر کاری خودش جلو بره آخرش یه چیز بشه 

هر چند از دورن خودم متنفرم از این کار ولی حس میکنم این ترسه تو وجودم ... 

ترس از انجام کاری ... 

๑فاطمـ ـه๑ ...
۰۴ مهر ۹۳ ، ۲۳:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر