خب ...
الان شد 5 تا !
فیزیک !
سخت بود ..
ولی جواب دادم ... همشو ...
ایندفه مثل حسابان بی دقتی شاخ دار هم نکردم ...
فقط فقط یه 3 رو که کمرنگ شده بود 2 دیدم .. و فک کنم فقط نمره فرمولاشو بگیرم در صورتی که اگه عدد خوب مشخص بود نمره کاملش برام بود ....
و من همچنان در حسرت می مونم ...
و اینقدر الان ناراحتم که دلم میخواد یه ساعت تموم گریه کنم ...
شاید چیز خیلییییییییییییییییی کوچیکیه اما اینقدر نارحتم کرده که اشکم هم می ریزه ...
من ناراحتم ... نارااااااااااااااااااااحت ...
چون حس کردم بد گرفته ... خواستم بپرسم ولی کسی نبود ...
بود ولی صدامو نشنید ...
باید باید باید ...
بیشتر میکردم صدامو ...
فرییییییییییییییییییاد میکشیدم به هر قیمتی ...
و من الان بشدت ناراحتم خلییییییییییییییی بیشتر از خیلی
اینارم می نویسم ...
واسه خودم که یادم نره ...
که یادم نره چقد بلا اومد سرم سره این نهایی کوفتی ....
که یادم نره عین آدمای تشنه چشام به سراب 20 فیزیکم بود
و میشدم اما نشدم
چیزی کم نبود بی دقتی نکردم بی دقتی نکردم خداااااااااااا ...
هر کی اینو بخونه ... نمیگم همه اما خیلیا اکثرا ....
اول کاری یه پوزخند میزنن ...
که این کیه واس این چیزا غصه میخوره ...
ولی جای من نیست اون نفر
میدونم اصن سختی یه حساب نمیاد بین این همه زندگی ... میدونم ده سال نه اصن یه سال دیگم بهش بخندم ...
اما میدونم حسرتش اول میشینه بعد میره ..
من ناراحتم ...ای خدا .. شکرت ...
شکرت ...
تقصیر منه که جدی نگرفتم تقصیر منه که فک کردم لابد دو بوده ... تقصیر خودمه ...هعی ..
یه نفر بهم بگه این امتحانا زودترتموم میشن ...
من زندگی نمیکنم ... یه نفر زودتر منو از یه ماه بکشه بیرون ....
هعی ... خدایا شکرت ....
عیب نداره ... عیب نداره ........
آ[ عیب نداره ..
یکم آروم شدم .... اینجا قراره بعدا باز هم با چشمای خودم خونده بشه .... نمیان بشینن خاطرات منو بخونن ...
من خودمم که میخوام بخونم ...
حس میکنم تو هر امتحان یه چیز خاصی یاد میگیرم ....یه چیز خاص که اول حسرت میزاه رو دلم ... که میتونستی ولی ولی داشت ...
سوالا سخت بود ... خیلی عالی جواب دادم ... اما
و اما ها هیچوقت تموم نمیشن ....
هیچوقت ...
یه نفر یه چیزی بگه که آروم شم خیلی ... نه یه چیز معمولی نه یه چیز متعارف برا دلداری ... نه گفتن اینکه زود میگذره فراموش میشه خاطره میشه
اینا برا بعدا خوبه .. من حرفای الانی میخوام ... یُسرا ؟
یاعلی
"حالابعد چند دقیقه من حالم بهتره .... خدایا شکرت ....
خب اینم جالب بودش
" حالا آروم تر ... نمیدونم فکر نکردن به چیزی که پیش اومده میتونه یه راهکار درست باشه ؟؟
مسئله سرجاش هست ...
من الان به چیزای دیگه ای فک میکنم که چقدررررررررر عمق کوچیکیم زیاده و و چقدر دارم نوک بیینیم رو می بینم
!