•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

اگه " به اضافه ی " خدا باشی میتونی
" منهای" همه چیز زندگی کنی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۹ 99.
آخرین نظرات

۲ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

مهندس ایمانی 

TA آناتومی ما تو ترم اول

دانشجوی کارشناسی که همراه با ما ترم هفتشو میگذروند ...

فیزیولوژی با استاد بود و آناتومی رو ایشون میگفت ...

من جذب میشم ... جذب این آدم هایی که میدونن دارن چی میگن .. چی یاد میدن ... اطلاعات زیادی دارن ..

به سال بخوایم بگیم 2 سال بیشتر از ماها بزرگتر نبود ولی جایی که من حس میکردم رسیده جای بالایی بود .. نسبت به خیلی های دیگه ... 

خجالتی که اول سال فکر میکردم هست رو میذارم کنار و سوالامو ازشون می پرسم ...

قشنگیش اینجاست که فقط درس نخونده و این خیلی راهی که رفته رو تو این چهار سال برام جالب میکنه .... 

سه تا گرایش داریم ... و ایشون بیوالکتریک میخونه ...

حرفای خوب و جالبی زده بهمون ...

اولین چیزی که بهمون گفت این بود ... 

روز اول کلاس .. استاد ایشونو اوردن بهمون معرفی کردن ... 

ما همه خوشحال که قراره با نمره های خوبی این درس رو پاس کنیم و فکر کنم نیشمون باز بود که تی ای عزیز گوشزد کردن امتحان استاد خیلی سخته ها !!!! :)))

و اون موقع بود که ما به فکر فرو رفتیم ....

هوامونو داشت ... خیلی خوب تدریس کرد ... و سر کلاساش خسته نشدم :) با اینکه بعد دو تا کلاس ریاضی و فیزیک 5-6 غروب تایم کلاس بود ....

بهمون کتاب هایی رو برای خوندن پیشنهاد داد ... 

و ازمون خواست که خوش بگذرونیم و سختی هارو همراه با این خوشی ها بگذرونیم تا بد نگذره طاقت فرسا نگذره ... جوری نگذره تهش بگیم خب که چی ؟!

با هم مهربونتر باشم و پشت هم باشیم .... 

این جنبه ای که استاد بودن برای ما رو شامل میشد جنبه خوبی بود !

امیدوارم هرجا که هست بهترین ها براش اتفاق بیفته ...

یاعلی:)

๑فاطمـ ـه๑ ...
۲۶ دی ۹۵ ، ۱۲:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

سلام :)

ترم اول تمام شد ... 

تمام تمام نشده هنوز چون انتظار امدن نمره هایش مانده !

ولی تمام شد ...

باور نمیکنم 

می ترسم از این زود گذر بودن ... نکند تا چشم بهم بزنم گذشته باشد و من اندر خم یک کوچه مانده باشم ؟!

خیلی دردناک میشود ... 

خیلی ها می گویند سخت میگیری ... ولی من فکر میکنم بلد نیستم خوب و واقع بینانه و ... تصمیم بگیرم !

من الان حس میکنم ! یک نوع بزرگ شدن راحس میکنم....شاید کمی دیر است ولی بازم خداراشکر...

حرف ها ته ته رفته اند

کمی زمان میخواهم تا ذهنم را وادار کنم به حرف زدن ... 

ترم اول بد نگذشت ... عالی هم نبود ولی خوب بود ... همین کافیست ... 

یکسری چیز هارا باید بعد اینکه اتفاق افتاد بیایی د بشینی و تعریف کنی اگر تعریف نکردی دفه بعد انگار دلت نمیخواهد زبان بجنبانی و حرفی بزنی ... 

شمال سرسبز ... خدایا شکر که زنده ام و سالمم و تلاش میکنم :)

یاعلی :)

๑فاطمـ ـه๑ ...
۲۳ دی ۹۵ ، ۲۰:۵۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر