•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

اگه " به اضافه ی " خدا باشی میتونی
" منهای" همه چیز زندگی کنی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۹ 99.
آخرین نظرات

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

سلام ...

سال نو امده من دیر امدم ... به قولی سال من امسال کمی دیرتر شاید اغاز می شود !

شاید از 24 تیر 95 :)

اوممممم ...

دلم میخواد وقتی وقتش شد بیام و بگم تونستم .... خیلی چیز ها می شنوم شنیدم ....میشه میشه میدونم میشه .... 

من هم راهمو پیدا میکنم یه بار به یه نا امید گفتم منه ادم اگه امید نداشته باشم مگه زنده ام ؟!

اره من امید دارم .... من از دورن خودمو میسازم .... خیلیییییییییییییی ایراد دارما .... اما بازم میگم no problem عزیزم ... 

دوست دارم ... ! 

قبل تر ها فکر میکردم راجع به شخصیت ! 

مقوله بشدت گنگی بود برام! مثلا اینکه من هر چی ام همینم یا مثلا اینکه اگه من یه کاری که نمیکنم رو چون به نظرم ایده ال و خوبه انجامش بدم میشه شخصیتم بعد این ادا نمیشه ؟ یه چیز غیر واقعی؟؟

تازه خیلی هم دلم میخواست یه چیزایی مخصوص خودم داشته باشم ... الان فکر میکنم دارم ! ممکنه به تبع زمان هم تغییر کنن ....

من تو خودم خیلیییی فکر میکنم ... به همه چی همه همه همه همه چی .... و بخصوص تو خیلی برخوردای رسمی حواسم به حرکت ها هست و منظور میگیره و گاهی این بعد از درون بنده فکر های خارق العاده میکنه که تا حالا عملی نشدن .... 

میخواستم همین جا یه ایراد از خودم بگیرم ولی فکر کردم بهتره ایراد خودمو بزرگ جلوه ندم و به دیگران نگم .... به نظرم خیلی ها تا ما نگیم اصلا متوجه نمیشن ! و اصن شاید به نظرشون یه همچین موردی ایراد نیست ! خب من چرا به خودم انرژی منفی بدم ؟!!!

انرژی ... هوممم ...
الان داره یه صحنه ای از امروز تو ذهنم مرور میشه و من به این فکر میکنم چرا گاهی زمان برام گم میشه ؟!!

چط.ر این اتفاق می افته !

دلم میخواد از سخت بودن بگم ... باور کنم دارم تلاش میکنم و کاری رو میکنم که با شناختی که از خودم دو سال پیش دارم اگه همون راه رو ادامه داده بودم الان تو این جایگاه نبودم .... 

بوی رقابت به مشامم خورده ... دلم میخواد بیشتر بخوره ! یکم که تو خودم میرم می بینم انگاه به طور ناخوداگاهی دوست دارم اون اول باشم.... 

خدایا تلاشم ... تلاشم ... اینکه این روز ها گم میشم ... گم میکنم این بده ... 

دو هفته دیگه امتحانامون تموم میشه ... 

دندون عقلم در حال رشده ! میخواستم بیام و یه پست بنویسم با عنوان عقل نهفته ! ولی نیومدم !!

پنج شنبه با بچه ها رفتیم و یه ازمون ریاضی خالص دادیم ... 

اونجا اون روز من از یه رفتارمون بدم اومد .... خیلی دلم میخواد دیگه تکرار نشه ... باری به هر جهت بودن البته از نظر من تو اون لحظه اینکه یهو بخوای بری و ازمون ندی ! صحنه سیاهی بود برام ... باز هم میگم از نظر من و از دید من ... 

یه چیزایی .... فحش ! این رکیک ... تنم لرزید وقتی خواهر کوچکترم رنگ از روش رفته بود وقتی این همه فحاشی رو برای اولین بار توی اینستا دید .... تو پیج یکی که جدیدنا ازش خوشش میاد!!!

بیچاره خواهرم .... چقدر برای صاحب اکانت ابراز دلسوزی کرد ! من می ترسم ... من یه خواهر بزرگترم ! من با ته تغاری 15 سال تفاوت سنی دارم ... وقتی بهش میگم دتر من و داداشم می پرسه مگه بچته میگم اره ... تو هم هستی !

من براشون برنامه دارم ! وقتی همکلاسیم میگه چه کارا من اگه جات بودم میزاشتم هرکااااااار دلش خواست بکنه من مخالفت میکنم !

اره بزار بازی بکنه بزار راحت باشه بزار شادی کنه بزار خواسته هاش براورده بشن اما همه این ها حد دارند ... ماها یاد میگیریم که خیلی جاها ادب رو رعایت کنیم ! این مهمه ... 

دلم نمیخواد محدود کنم ... چه بسا فردایی که نیستم فک کنه از زندان ازاد شده ! والدین هم نیستم که نظارتم کامل باشه ... 

دلم میخواد بهم تکیه کنن ... خودم فکر میکنم خصلت اولیاس !! 

اینا دلی های منه ... نمیدونم تا حد توشون موفقم ولی ایده الم اینه ...و  به نظرم ایده ال ها دست یافتنی ان ! 

و امیدوارم بلکه پاکگ شن از این همه فحاشی .. دارم نسبت بهش الرژی پیدا میکنم !

چه صفحه های تبلیغیه ... من اینجوری بزارم برادرم راحت صفحه ها رو بگرده و تحقیق مدرسه کنه ؟!

بچه ها بچه ها ... 

گاهی اشتباهات خودمو می بینم که تکرار میشن .... اینا رو کجای دلم بزارم ... خودمو چیکار کنم اونارو چیکار کنم .... 

همین میشه که گاهی ...

فعلا بیخیال !:)

هدیه بیان هم نمیدونم چیکارش کنم !

شبتون خوش 

لطفا دعاتونو از منه در حال شکوفا شدن لب کنکور دریغ نکنین ... و خواستین دعا کنید خالصانه برا هممون دعا کنین ... 

اینکه یه چیز مثبت یه این کشور اضافه کنیم ! 

یاعلی :)


๑فاطمـ ـه๑ ...
۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر