130. دیدار آخـ...ــر
امروز رفتم مدرسه قبلی ...
همکلاسیا رو ببینم ، دوستا رو ببینم ، خانوم شیمی رو ببینم ... :)
از صبح با دوباره سوار شدن تو سرویس ، که یکی دوست و همکلاسیم بود و دو تای دیگه یه سال ازمون کوچیکتر بودن ...
خیلی خوب بود ... :)
دو سال اونجا درس خوندم و هر ترم رتبه دومش نصیب من شد ... و وقتی رفتم رتبه اول رو گرفتم که حسرت به دل نمونم !!!خخخ
تو مدرسه قبلی عکس بچه ها رو میزنن رو دیوار ... رتبه های ترم دوم و اونایی که توی مسابقات رتبه داشتن ...
:) ... عکسم هس ولی خودم نیستم :l
دونه دونه بغلشون کردم ... تجدید خاطره ... خبر گرفتن از معلما و بچه ها ... و دیدن خانوم شیمی ...
ساعت اول رو حرف زدیم ... ساعت دوم پیششون تو کلاس جبر نشستم ...
کلاس خوبی بود :)
و ساعت آخر رفتم دوم تجربی ب ...
و یه ساعت رو با خانوم شیمی گذروندم ... خیلی ... خیلی ...
معلم عزیز و با ارزشی برام ...
خیلی ...
دلم برا درس دادنش ... سوالای شفاهی ۵ نمره ای سختش که به اضافه امتحان کتبی ۱۵ نمره ای میشد ...
واسه حضورش تو کلاس ... واسه بسم الله الرحمن الرحیم گفتناش قبل شروع درس ...
واسه لبخنداش تنگ می شه ....
ازش شمارشو گرفتم ... فکر کردم شاید نخواد ... شاید اصن تو رودربایستی آخرش بده !!!!!!!!
ولی اینطور نبود ...
حتی بهم شماره یکی دیگه از شاگرداشم نشون داد و گفت که وقتی تهران بوده این دختر شاگردش بوده و الان داره برای دکترای فیزیک میخونه ... :)
خلاصه ... این زن یه نیرو و حس عجیبی داره ...
شایدم عجیب نیس و من فقط اینطور فکر میکنم ...
ولی همین بس که حتی اگه ندونم تا کی این حس خوب رو بهم میده اما تا ابد می دونم که این خانوم شیمی گل تنها معلم خاص من تو مدرسه بوده ... :))
که بخوام برای دیدنش خیال بافی کنم و ازش از بچه ها بپرسم و خوشحال شم از اینکه اسمی از من برده و یا من رو یادشه ... :))
....
روزاتون خوبتر ... :)
یاعلی