•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

اگه " به اضافه ی " خدا باشی میتونی
" منهای" همه چیز زندگی کنی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۹ 99.
آخرین نظرات

212. در ستون تسلیت ها نامی از ما یادگاری

پنجشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۰۵ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 


خسته ام از آرزوها،آرزو های شعاری 

شوق پرواز مجازی ، بال های استعاری

لحظه های کاغذی را روز و شب تکرار کردن 

خاطرات بایگانی ، زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین

سقف های سرد و سنگین ، آسمان های اجاری

با نگاهی سر شکسته ، چشم هایی پینه بسته 

خسته از درهای بسته ، خسته از چشم انتظاری

صندلی های خمیده ، میزهای صف کشیده

خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری

عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی

پرسه های بی خیالی ،صندلی های خماری

سرنوشت روزهارا روی هم سنجاق کردم 

شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری

روی میز خالی من ، صفحه ی باز حوادث:

در ستون تسلیت ها نامی از ما یادگاری

چهارشنبه حوالی نه صبح سر کلاس اندیشه دو نشسته بودم ! بخاطر دیر خوابیدن شب قبل خمیازه ای بود که هی پشت هم میومد و چشمایی که دور خودش می چرخید و هاله خوابی که روم افتاده بود ! 

به عنوان جلسه اول بسیار سخن گفتند استاد ! دور از ذهن نیست که به همین منوال و شاید هم بیشتر ادامه پیدا خواهد کرد ! 

شعر بالا رو استاد سر کلاس خوندند و من که بسیار مستفیض شدم شما یا باقی اهالی کلاس را نمیدانم ! 

فعلا به جایگاه شخص در شعر بالا نرسیدم ! تا این حد خسته و ... 

البته استاد وقتی میخواستن اینو بخونن گفتن که شعر مناسبی برای نشون دادن سر و ته دنیاس!!!

راست میگفت ! 

من انسانم ! انسان هم چیزهای فانی رو دوست نداره ! از ماندگار بودن از ماندن ... بیشتر خوشش میاد درسته ؟

پس آقای شاعر بیراه نمیگه ! سرو ته دنیا ... و ضعیف شدن ... از بین رفتن ... چیز دوست داشتنی نیست .... 

اگه یکی راهشو پیدا کنه ... راه زندگیش را بلد باشه .... میدونه که اینو بره موفق میشه اینو بره هی جلوتر میره ... اگر به یه چیز امیدوار کننده امید نداشته باشه خیلی اذیت میشه از اینکه هر لحظه امکان داره بمیره و رفتنش متوقف شه ؟

....

...

..

.

استاد فارسی یه فعالیت میخواد ... هر چی ... با امتیاز 5 نمره ! 

هر چی فک کردم ... تا الان ... تهش این بوده که یکی میگفت از داخل ذهنم ... که بنویس ... یه چیزی بنویس ... یه داستان بنویس .... از بین همه اون کارها ... یه موضوع خیلی خوب پیدا کن و بنویس ... اینجوری میتونی بگی یه بار تو زندگیت نوشتی ! میتونی اینقدر خوب بنویسی و کلی کار کنی تا اون تاثیری که باید رو بذاری ... و همه خوششون بیاد ... 

همه 

اذانه ....

انشالله ...

الهی هممون عاقبت بخیر شیم ... 

یاعلی :)


۹۵/۱۱/۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
๑فاطمـ ـه๑ ...

نظرات  (۱)

میتونی رو همین شعر کار کنی
ان شاءالله...
پاسخ:
عجب ایده ای :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">