216. سرانجام اجازه ورود پیدا کردم!
یعنی کسی هم گذرش به اینجا میفته؟
من دیگه نه 16 ساله ام نه 19 ساله نه 21 ساله ... من الان 23 سالمه! :))
هر از گاهی که یادم به اینجا میفتاد میومدم و نگاهش میکدم و بالا و پایینش میکردم...
تلاش میکردم اما یادم نمی اومد که کاربری و رمزم چیه ... چندین بار تلاش کردم ... به بیان ایمیل فرستادم اما خبری نشد...
ایمیلی که برای اینجا استفاده کردم رو هم یادم نبود و دیگه ندارمش ...
نا امید و سرگردان یهو انگار بهم الهام شده باشه ... اومدم چیزی که تو ذهنم بود رو امتحان کردم و جواب داد...
منم هیجان زده جیغ و ویغ میکردم تو اتاق ...
اینجا همش حس خوبه برام ...
بهم امید میده، انگیزه میده برای پیشرفت کردن برای ادامه دادن برای درست زندگی کردن ...
امروز دوستم استوری گذاشته بود.. میگفت دلم برای وقتی که ناشناس توی بلاگی می نوشتم تنگ شده ...
من همیشه دلم تنگه ... همیشه به هر نحوی امتحانش میکنم ...
قطعا با وجود اینستاگرام و ... وبلاگ رونق آنچنانی نداره اما خب از اولشم اینجا برای خود خودم بود و آدمایی که به اینجا سر میزدن یا باهام حرف میزدن به اندازه تعداد انگشت های دست بودن...
خب پس ... کاش بیان باقی بمونه تا من به نوشتن ناشناسانه اینجا ادامه بدم :))