•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

اگه " به اضافه ی " خدا باشی میتونی
" منهای" همه چیز زندگی کنی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۹ 99.
آخرین نظرات

20. در آن گَه که ....

يكشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۲، ۰۸:۰۶ ب.ظ

یکشنبه های من این تو این هفته ها شامل مدرسه+خونه+کلاس زیان+خونه+درس میشه .... برای دوشنبه هم هر چهار زنگ یه درس ... واقعا سخت میشه کمی ... !! عیبی نداره ... کاریه که شده .. اما برنامه فتگی یکشنبه تو مدرسه .... یه تک بیکاری + یه تک ریاضی + ریاضی+ورزش+فعالیت های قرآنی ... !!!!!! خیلی مزخرفه .... واقعا ... حالا شاید بعدنا نظرم عوض شد ... کسی چه داند ؟؟!!!

امروز معاون پرورشیمون اومد برا ثبت نام مسابقه های فرهنگی و ... من هم احکام رفتم !!! به امید خدا ... پارسال دوم شدم تو استان !!! ... امسال چه گلی کشت کنم خدا داند !!!! .... ورزش که من بسکتم خو گفتم .... معلم اصن توجه نمیکنه ها .. چطور باید هر چهار پاسو باهم یاد بگیریم کامل خب... من مشکل دارم اصن ... فکر میکنم نمیشه تمرکز کرد ... اما شاید شد .... !!!

و اما فعالیت های قرآنی .... بیکاری مطلق ... فقط این واحدو گذاشتن که الکی پاس شه ... و ماهم یه باد تو مدرسه به کلمون بخوره و بیخود تا دو نگهمون دارن .... ... فعلا بهتر از اینه که درسی داشته باشیم ... بعله ... کلی زیر اون نم نم بارون با پریسا و خدیجه وایسادیم و شعر خوندیم و رو اون وسایل ورزشیا شاید قر دادیم !!!! مشکلی نداره که ؟؟؟ ./.. من حافظم برا حفظ متن یه آهنگ خیلی جالب و قوی نیس !! ... اون دو تا میخوندن و من گوش میدادم و گاها همراهیشون کردم ... یه سری آهنگ پیشنهادی منو هم که نخوندن ... بلد نبودن ...

( آمین یاس + ستایش مرتضی پاشایی + خوش به حالت سمیر و نمیدونم کی .... ) شما گوش دادین ؟؟ 

این روزانه من بود ... یه چیزایی قبلا برنامه داشتم بنویسم که الان یادم رفته ... تمرکز کافی هم ندارم ... دعا کنین فردا برا همه روز خیری باشه .. همینطور پس فردا+ پسون فردا و ... :دی

 سوال ... این کلمه رو چطور می نویسن ؟؟ توجیه درسته ؟؟ یا توجیح ؟؟؟ 

سوالی که ذهن اهالی دوم تجربی رو اندکی مشغول کرده .... !!! : دی ... 

بعد از ظهرم که همراه علی و معصومه رفتیم کلاس ... ینی بابا ما رو بردش که خاله بزرگم و شوهر خالمم اومدن ... برگشتنی ماشین ما پر بود ا زکارتنای خریدشون .... تو ماشین هم دیگه جا نبودکه اونا تاکسی گرفتن رفتن .... منو معصومه جلو نشستیم و علی هم پشت .... حالا تو مسیر داشتم با معصومه بحث الکی میکردم و علی هم تا حدودی همراهیم میکرد ... علی میگفت : ببینین مثل امروز که منو داییتون جلو نشتیم اونجوری بشینین راحت .... 

بعد حالا ما بودیم که می خندیدیم ... من بهش گفتم :

_ دایی ؟؟؟ کدوم دایی ؟؟ اون شوهر خالم بودا ...

_ خب مگه من فامیلاتونو میشناسم ؟؟ از کجا بدونم ...

_ (با لبخند) از اونجایی که خالم همرامون اومده بود ... و به همراه شوهرش .. پس ینی تو اینجوری فکر کردی که اوشون دایی بوده بعد با خواهرش ازدواج کرده ؟؟ تو که داییای منو میشناسی کدومشون بود ؟؟ بزرگه ؟؟ وسطی ؟؟ کوچیکه ؟؟ 

ضایــــــــــــــــــــــع ... کاملا معلومه سوتی داده در حد لالیگا ... خب شوهر خالم بابای مفیده هس ... کلا شناخته شده ... چرت میگه من نمیشناسم ... 

یه شعریم غیر مستقیم ا ززهرا یاد گرفتم ... ( علی از زهرا بعد به من گفت و من حفظ کردم ...) بماند چقد راذیتش کردم که من از زهرا یاد گرفتم و تو فقط واسطه بودی این وسط ... ادامه دادیم اینقد که تا یه موضوع جدیدو پیدا کردیم  و از نوع شروع به بحث کردیم ... 

در آن گَه که گَه گَه کَه کُه و کُه کَه شود ناگَه     مشو غره ز امروزت که فردا را نی ای آگه ... 

درسته دیگه .. اینقد حال میده تند میخونمش ... 

اون امتحان فیزیکم یه دونه از فوق العاده هاشو که نوشتم حذف کنین ... پس میشه فقط فوقالعاده سخت .. خب با چیزایی که یاد گرفتیم  فقط سخت بود ... نه خیلی سخت ... بیشتر از خود امتحان فضای ایجاد شده خیلی بد بود که تمرکز و حواس و هر چه دار و ندارمو برد و نذاشت مثه یه بچه آدم همه معلوماتمو رو کنم ... !!!!

یا علی 

نایت اسکین

۹۲/۰۷/۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
๑فاطمـ ـه๑ ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">