•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

اگه " به اضافه ی " خدا باشی میتونی
" منهای" همه چیز زندگی کنی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۹ 99.
آخرین نظرات

48.

چهارشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۲، ۰۹:۰۷ ب.ظ

بعد از یه هفته دیگه ... 

هومممممممممممم .... اعتراف میکنم که توی همین هفته ای که گذشت یه بار به ذهنم رسید اینجا رو کن فیکون کنم ... ول کنم ... خراب کنم اما همون موقع هم میدونستم این فکری که اون لحظه دارم فقط واسه همون موقع اس ... اگه یه فکری به سرم زد و من همون موقع اون تصمیمو عملی کنم ضرر میکنم .... ضرررررر .... پشیمون میشدم ... و همه اینا به کنار میدونم بازم روزایی میان که من نخوام اینجا بنویسم و با هم بعدش ادامه میدم ... 

نمیدونم اینطور حس های متناقض و جورواجور تا کی وبال گردنمم ... الان که فکر میکنم می بینم اگه به درستی عملی که دارم انجام میدم ایمان داشته باشم فک نکنم از این فکرای خانمان سوز به سرم بزنه .... 

من هنوز بچه ام ... خیلی ... فکرم بچه اس ... نه اینجوری درس نیس ... نه بچه نیستم ... فقط بزرگ نشدم ... من هنوز بزرگ نیستم .... هنوز نمیتونم مثل بزرگترا تصمیم بگیرم .. عمل بکنم ... تشخیص بدم .. فکر بکنم ... هنوزم هنوزم ... 

یه رابطه ای هس که موندم توش ... از زمانی که یادم میاد همیشه مشکل بوده برام ارتباط خالص با یه نفر ... وقتی دارم دم از رابطه میزنم منظورم روابط اجتماعی هس که من با همکلاسیام دارم ... با فامیلم دارم ... !!!

چند وقتی هس که منو خدیجه از هم دور میشیم .... میخوام بگم از همون اولم نزدیک نبودیم اما میترسم این حرفم منصفانه نباشه .... میخوام بگم اگه مشکل پیش اومده .... اگه خدیجه از من دلخوره ... من فقط به تنهایی مقصر نیستم .... اما من اینجور وقتا همیشه به خودم تهمت زدم ... خودمو نالایق دونستم ... من تا حالا علنی با کسی بد نبودم ... قهر نبودم ... دلخور نبودم ... نه نبودم ... از ته قلبم از کسی بدم  نیومد ... بازم نمیگم هیچوقت چون من اینقد فراموشکارم که حتی نمیتونم صد در صد بگم ... نمیتونم ... اگه یه روزی یه دوستی یه همکلاسی .... یه بغل دستی .... ازتون بپرسه چقدر براش ارزش قائلین چی جواب میدین ؟؟

منی نمیدونم ارزش و جایگاه خودم پیش دوستام چیه اونقت چه جور ارزش یه نفر بیام براش به تصویر بکشم .. 

وقتی اومدیم کلاس پایین .... وقتی من وسط نشستم .... وقتی منو پریسا نزدیک شدیم و خدیجه کم کم دور .. 

حتی دقیق یادم نمیاد چی شد ؟! ... چی شد که یهو سرد شد ؟ ... خیلی سرد ... نه ... منو پریسا خیلیییییییییی نزدیک شدیم ... خدیجه نادیده گرفته شد ... ولی من حواسم بهش بود ... نه شش دانگ ... ولی بود ... باور کنین بود ... می دیدم دوره ... می دیدم  ... حتی با یه شوخی کمی نزدیک تر می شدم ...من سر صحبتو باز میکردم ... یه بار ... دو بار ... نه خیلی زیاد اما اینکارو کردم ... 

همین هفته یه لحظه دلم گرفت از کارش اونم حقم بود حتما .... میخواستم یه کتاب برسونم به بچه های پشت سرم ... دستمو دراز کردم بدم بهش و عطیه رو هم صدا زدم ... اون ک نشنید ولی دست خدیجه رو هم دیدم که میخواس کتابو بگیره و بده ... و من کتابو آوردم جلوشو که بده اما اون خیلی سریع تر دستشو کشیده بود و با اینکه جلوش نگه داشتم .. واکنشی نشون نداد ... اینجا ... گفتم این منم که هر زنگ تفریح بدو بدو از کلاس میزنم بیرون ... تا برم پیش اونایی که یه سال اولو که ذشت باهاشون بودم و از نظر روحی باهاشون کمی اخت تر بودم ... یا توی کلاس منو پریسا حرف میزنیم ... 

همش باید خودمو مقصر بدونم ؟؟ ... یه گله ازش دارم ... و شاید این از خود خواهیمه ... خودخواهیم که کم پیش میاد داشته باشم .... اینکه خواستم اون یه قدم ورداره ... خواستم خودشو هی دور نکنه .... من بازم باهاش حرف زدم ... درخواست کردم تا از وسایلش استفاده کنم ... بیشتر از این به حریمی که دورش حس کردم نزدیک نشدم ... .... امروز مثه اینکه با پریسا بحث کردن ... و پریسا بهم میگفت از ادمای بی جنبه خوشم نمیاد .. و اونورم خدیجه کلی شاکی بود ... 

من که ترجیح میدم اینجور مواقع زیاد خودمو درگیر مسائل نکنم ... من که تو موقعیت اونا قرار نگرفته بودم ... تا بدونم الان چه حسی دارن ؟!! ... چه کاری از من بر میاد که وقتی دیدم خدیجه هفته پیش داشت گریه میکرد پریسا رو فرستادم جلو و گفتم دلداریش بده ... من که بلد نیستم ... حتما از غرورم بود ... و شایدم واقعا نمیدونم چی بگم ؟؟ 

من حس میکنم اون توافق روحی بین من و خدیجه وجود نداره .... من وقتی با دوستم حرف میزنم ... راحت میگم ... راحت حرف میزنم ... اگه از دیروزم پرسید مو به مو میگم ... اما خدیجه به هیچ وجه اینطور نیست ... خیلی سخت راجب خودش و خانوادش حرف میزنه و من حس بدی بهم دست میده وقتی کلی گفتم از خودم و زندگیمو رو کردم و اون چیز خاصی بهم نگفته ... انتظار بی جایی هس ... اما .... کار من درست نیس اما ... منم یه همچین انتظاری دارم ... 

خدیجه بهم گفت چیزی به پریسا نگم ... نخوام این وسط حرفی بزنم که کوچیک میشه .. و منم بهش گفتم بلد نیستم اینجور مواقع درست موضوع رو پیش ببرم ... و تو موقعیت اونا نبودم که بخوام حقو به کسی بدم ... و اینکه فکرشون مشغول این مسائل نکنه تا ذهنش مشغول شه مثه من .... 

بهم گفت فهمیدم چقد برات ارزش دارم .. !!!

خب فهمیدی که فهمیدی ... ینی چی ؟؟ چی کار کنم ... اه .. تازه اینا اس بود و الا من مگه میتونم رو در رو همین حرفارم بزنم ؟؟

نمیدونم ... نمیخوام دلخور باشه از من ... ینی تا حالا اینجوری نبوده ... یه رابطه که توش قهر باشه رو امتحان نکرده بودم !!!!!!!!!!!!!!! ... 

من که ابتدایی هم دوست آنچنانی هم نداشتم .. راهنماییم ... بوده ... اما بازم .... فعلا اینایی که باهاشون هستم رو ترجیح میدم ... همین ... از اینکه باهاشونم راضیم ... اول خواستم خدیجه هم وارد این گروه بشه .. تمایلی نشون نداد ... 

من حتی یادمه اوایل پارسال که با نرگس بودم انگار خیلی متوجهم نبود ... من بیشتر دنبالش بودم ... یا بعدش که با سارا یهویی صمیمی شدیم ... اما کم کم عوض شد ... مخصوصا امسال .... حس میکنم منو می بینن ... اونا هم دنبال من میگردن ... اونا هم میخوان من باشم .... 

دوست ندارم ب خدیجه چیزی به اسم قهر وجود داشته باشه ... بالاخره هر روز دارم می بینمش ... نمیخوام تو چشماش سردی ببینم ... ولی با همه این ها ... 

میدونمم میونم تا حدی خط قرمز داره باهاش ... ینی همیشه تا یه حد خاصی میتونم باهاش نزدیک باشم ... اصلا نمیخوام نمیخوام ... نمیخوام فکرمو به این چیزا مشغول کنم .... 

نمیخوامم خدیجه حس بدی داشت باشه ... نمیخوام گناهی به پام باشه ... دوستم ندارم وقتی من اومدم عذر خواهی کردم بخواد خیلی نزدیک باشیم ... نمیدونم .. مخم هنگه ... وقتی فکر کنم من ادم بد جنسیم داغونم میکنه ... فکر کنم من باعث میشم یه نفر ناراحت بشه ... دوست ندارم ... والا خب منم .... هر رفتار و عملم میتونه یه آدمایی رو شاکی کنه ... 

یه چیزی بهم بگین .. خواهش میکنم ... نظرتونو بگین .. چی کار کنم ... خیلی مقصرم ؟؟خیلی ... ؟؟ 

خیلی ؟؟ ... الان خیلی به خدیجه ظلم شده ؟؟ .... 

... من میتونم فکر کنم از فلانی خوشم نمیاد میشه ؟؟

یا علی 

91

۹۲/۰۹/۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
๑فاطمـ ـه๑ ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">