•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

اگه " به اضافه ی " خدا باشی میتونی
" منهای" همه چیز زندگی کنی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۹ 99.
آخرین نظرات

67. مُ شاور

يكشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۲، ۰۵:۵۴ ب.ظ

امسال یه وقتایی که این حال و اون حال می شُدم هوس میکردم برم یه سر به یک کدوم از این دوتا مشاوری که تو مدرسه هستن بزنم ... 

اولیه که پارسالم بود و چون تعداد ما زیاده واسه همین یه نیرو کمکی امسال گرفته ... 

میخواستم اگه میرمُ حرفی میزنم با اون یکی بزنم ... همینجوری ... شاید چون اصلن منُ نمی شناخت ... 

امروزم که طی یه دوره چند روزه ی حالی به حالی بودنم یهو جوگیری خونم زد بالا و بلا نسبت گوش دراز شدمی و رفتم پیش این مشاور دومیه ... گفتم کی میره تو اتاقش که گفت کار داره و نمیشه بعد قیافمُ دید گفت چرا اینقده نارحتمُ فلان و اینا اگه مسئله ی مهمیه بگم و ... منم گفتم چیز مهمی نیس و ضروری نیس .. عجله ای ندارم ... 

نمیدونم این وسط چی شد یهو با این همه مهم نیستنای من چه جوری نشستم جلوش ... با یه قیافه گرفته .. 

سوال پرسید و منم هی نمیدونم جواب دادم و یه چیزایی پروندم بالاخره .. 

خب .. خلاصش این شُد که بین اون محلی که رفت و آمد داشت و منم مثلا داشتم مشاوره می گرفتم گفت برا اینکه راحت و جزئی تر حرف بزنیم  بنویسم از همه چی ... 

مخصوصا هدفای اجتماعی و خانوادگی و تحصیلی و اینا ... که دستش درد نکنه ... لااقل این هدف هدف که میگمُ و دنبالشم و تیکه تیکه کرد و راحت تر میشه بهش رسید ... !!!

آمــــــــــــا ... من اومدم بیرون از اونجا ... 

بعد آقای فیزیک که ساعت آخر نیومده بود بیکار بودیم ... تو حیاط روی یه سکو نشسته بودم .. پریسا اومد نشست پیشم و بعدشم یه دوست دیگه ... منم داشتم همون نامه هه رو که خانومِ مشاوره گفته بود می نوشتم .. 

با هم حرف زدیم و خندیدیم ... داشتم فکر میکردم ... من نمیتونم دوباره با این مشاور حرف بزنم ... 

میدونین من حتی که به خودمُ  و حرفی که میزنمُ و حسی که دارم مطمئن نیستم ... ینی اینجوری ک اگه مثلا دستم درد میاد ... من حس میکنم میتونم اصلا حرف نزنم ... تحمل کنم .. اما قیافمُ گرفته کنم .. ای و اوی کنم ... دردمُ نشون بدم .. بعد که از من میخوان مثلا دکتری برم ... من با خودم فکر میکنم واقعا اینقدر درد دارم که بخوام مثلا از این دارو استفاده کنم ؟!

انگار مرز واقعیت و تظاهر (!!!) برام از بین رفته ... 

حتی شاید دو دیقه دیگه این حرفایی که اینجا نوشتمُ دیگه قبول نداشته باشم ... نه همشُ .. منظورم یه قسمتیش .. یا اینکه اینقدر غلیظ نیس !!!!

به این میگن خود در گیری ... 

اما اون مشاور ... قبل اینکه زنگ بخوره توی یه کاغذ نوشتم که دیگه نمیرم باهاش حرف بزنم ُ و ازش ممنونم بابت کمکش و اگه خواستم حرف بزنم پیشش میرمُ مرسی ُ و الان حالم خوبه ... !!

به همین شیکی دیگه ... 

دقیقا من نمونه بارز یه مردم آزار محسوب میشم فک کنم ... !!! 

یا علی 

شکلک های محدثه

۹۲/۱۱/۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰
๑فاطمـ ـه๑ ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">