•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

اگه " به اضافه ی " خدا باشی میتونی
" منهای" همه چیز زندگی کنی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۹ 99.
آخرین نظرات

113 . انتقالی

سه شنبه, ۳ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۵۸ ق.ظ

تموم شد ... 

رفتم از اونجا ...

شاید دل کندن از خانوم شیمی بخش سخت ترش بود ... 

بالاخره دو سال اونجا درس می خوندم ... با باقی اون ۸۹ نفر ورودی اول بودیم ... 

که رفتیم دوم از اون 90 نفر اول موند ۸۰ تا ... 

درسته که از فضای کلاسمون خوشم نیومد اما من کی از اون اول ابتدایی تا به الان از فضای کلاس هام خوشم اومده بود ؟!!!

دارم میرم یه جای جدید اما نزدیک تر به محل زندگیم ... 

یه جایی که نسبت به قبلی میگن سطح علمیش بالاتره ... باید خیلی خیلی به تلاشت اضافه کنی .... 

من الان نه خیلی خوشحالم نه خیلی ناراحت ... 

فقط مضطربم ... 

میتونم ... میشه .. 

فقط باید همت داشته باشم ... 

حس میکنم اونایی که قراره سال سومو پیششون بگذرونم  :: :

بابا امروز صبح زنگ زد ... 

گفت بالاخره گرفتم ... 

اگه به من بود از اون مدرسه که تازه داره قدمای اولشو برمیداره پامو بیرون نمی ذاشتم ... 

عجیبه ... 

اما دلم میخواد بدونم چی میشه آخرش اگه اونجا باشم ... !!

اما حالا دیگه اونجا نیستم ... 

و باید ببینم آخرش تو این مدرسه چه طوری میشه ... 

درک میکنین چی میگم ؟!

من اونجا از لحاظ عاطفی وابسته ام ... 

اما کشش خاصی ندارم نسبت به یه مدرسه جدید ... و اینکه فک کنم اونا خیلی بهتر از من هستن استرسم رو زیاد میکنه ... 

از طرفی هی میگن اونجا بهتره ... 

البته مدرسه زهرا بوده و زهرا که دل خوشی ازش نداره !!!

و من یه دلیل بالاتر از همشون داشتم ... بابا میخواست که من بیام ... 

براش بهتر بود ... 

راه من نزدیک تر بود ... لااقل این همه هزینه بابت رفت و آمدم صرف نمیشد .... 

و من ...

اینجوری بهتره ... 

به نظر میرسه بهتره .... 

و مثه اینکه تنها ویژگی که به من کمک میکنه همونه که من همونطور که وابسته میشم انگار میتونم ازش بگذرم ... حالا یا خیلی راحت ... یا راحت ..

و شاید این نشون میده من لجباز نیستم ~!! و شاید هم مطمئن نیستم .... 

شاید اگه من مطمئن بودم مدرسه ای که دارم توش درس می خونم خیلی عالیه و تک ... نمی ذاشتم بابا این کار رو بکنه ... 

هر چند بابا هم کلی دردسر کشید .... 

چون انتقالی رو من بین دو تا شهر چسبیده به هم گرفتم !!!

و این موضوع هم فشار روی من رو بیشتر میکنه ... 

من من من .... 

یه مدرسه جدید ... 

که ساختمون قدیمی داره برعکس مدرسه قبلی و نو ساز ... 

که معلماش همه زن هستن بر عکس قبلی که توش مرد هم داره ... 

که نسبت به مدیرش حس خوبی ندارم برعکس قبلی که دلم می سوخت واسه مدیرش !!!!! 

که توی یه کلاس سی نفری چند تا معدل بیست دارن  و  برعکس قبلی رتبه اولی کلاس دوم ریاضی شدم من با معدل ۱۹.۷۹ !!!!!

حالا ... 

چی میخواد بشه ... 

شاید ... با رفتن به مدرسه جدید ... 

بریم خونه جدید ... 

بریم توی اون شهر خاکستری .... 

بریم   و من فکرام و حس هام قاطی شده ... 

.

.

.

.

تا حالا انتقالی گرفتین ؟!

من یکم گیجم الان ... 

هروقت میرم توی یه مسئله و از داخل و بیرون با هم نگاش میکنم گیج میشم ... 

باید با زمان پیش برم ... 

من زود کنار میام ...

 و من زود راضی میشم ... 

و بالاخره به نتیجه میرسم ... 

و نمیذارم  اتفاقی بیافته که بخواد منو اذیت کنه ... 



۹۳/۰۴/۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
๑فاطمـ ـه๑ ...

نظرات  (۱)

۰۳ تیر ۹۳ ، ۱۹:۰۷ بنای با ثوات
آره ..برام پیش اومده..انتقالی نه..ولی تعویض مدرسه چرا...
اول راهنمایی بودم که رفتم یه مدرسه دولتی...دوم راهنمایی مدرسمو عوض کردم...اعتراض نکردم...زود راضی شدم..و اتفاقا بهترین سالای عمرمو اونجا بودم...با وجودی که هیچ وقت شاگرد اول نشدم اونجا اما از بودن در اونجا لذت بردم..
نگران نباش...حتما بهت خوش میگذره..:))
پاسخ:
منم امیدوارم ... 
من منظورم شاگرد اول شدن نبود ... 
همین که چیزی که بدست میارم ازش راضی باشم کفایت میکنه ... :))
ممنون از دلگرمیت :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">