•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

•.¸¸.•*´گـــذر زنــدگی`*•.¸¸.•

اگه " به اضافه ی " خدا باشی میتونی
" منهای" همه چیز زندگی کنی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
  • ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۱۹ 99.
آخرین نظرات

دیشب درس خوندنمو با نوشتن مسائل هندسه تو دفترم شروع کردم حدودا ساعت هشت و رب ... چون کلاس زبان بودم ... یه رب به هفت خونه بودم و یه ساعتم  استراحت این بین بود که خیلی شباهت به استراحت نداش !!!

دین و زندگی رو یه ساعت تمام برا یه درسش وقت گذاشتم و قشنگ خوندم ... امروز اصن نپرسید و فقط بقیه درس دو رو داد ... 

زبان فارسی به صفحه آخرش که رسیده بودم .... خوابم برد .. قبل از اذان که مامان برا سحر اومد بیدارم کرد فهمیدم بله هنوز جغرافیا نخوندم .... جغرافیا زیاد نبود تا برسم مدرسه خوندمش اما از من که نپرسید ... 

و اما امتحان زبان .. هوممم ... حالا که دارم فکر میکنم نمیدونم چه گندی زدم ؟؟ ( خوب/بد/متوسط؟؟) ... من کاملا آماده بودم ... ینی حس میکردم ... آماده ام ... برگه امتحانا رو که گرفتیم .... تا بدیم ... چرا این امتحانا رو من دارماینجوری میدم ؟؟ اینقدر با هول و ولا ... اینقدر بااسترس ؟؟؟ .... چرا ذهنم متمرکز نمیشه ... چرا همه چی یادم رفت ... چرا یادم نمیاد اینو ؟؟ .. اینا چی میگن ... کی داره سوال می پرسه ؟؟ .. کدوم سوالو میگن ؟؟ کی بود در زد ؟؟ صدای خروس چیه داره میاد تو کلاس ... ؟؟ وای چه سرده یکی اون پنجره رو ببنده ... ....... 

هعِِِِِِِــــــــــــــــــــــــی ... من باید با حس بهتری این امتحانو میدادم ... من اون سه درسو تو شرایطی خوندم که چشمام به اجبار من بیدار مونده بودن و با حوصله داشتن خطای کتابو مرور میکردن ... من واسه خودم کلی تجزیه و تحلیل کردم ... سعی کردم بفهمم و حفظ نکنم فقط .... اما ... ینی چی میشه؟؟

مهم نیس فعلا ... هر چی که بوده  ... من اماتحانو دادم ... امیدوارم اینقدری گند نزده باشم که یهو همه حسای بد هجوم بیارن سمت من و اون یه دونه اشکم برا تخلیه استرس وارده به من بریزه ... 

وقتی میگم یه چیکه اشک ینی واقعا دو قطره اشک که از دو تا چشمام می ریزن ... دوس ندارم برای امتحان گریه کنم ... واقعا ارزش نداره ... این دو قطره برا تخلیه هس ... برا اینکه فشار زیادی که تحمل کردم و جیکم در نیومد جبران کنم ... 

معلم بعد امتحان داشت درس می داد ... گوش می کردم و نقاشی میکشیدم ... اگه بابا زود تر بیاد عکسشو میگیرم و میذارم والا که هیچی .. زنگ خورد .. اومدم از کلاس بیرون ... کنار در کلاس سارا گوشه سالن نشستم رو زمین و نرگسم جلو من .. دفترچشو آورد که نوشته جدیدشو برام بخونه ... ( واقعا قشنگ بود .. دوست دارم دوست گلم ... بی نهایت مهربونی ... ) من نگاش میکردم و اون دو قطره اشک اون جا اومد پایین ... ازامتحان گفتم ...گفتم فک نکنم خیلی هم کم بشم و اونم تایید کرد و گفتم یهو همه حسای بد اومدن سراغم ... تاثیرات اون جو بده ... دلداریم داد ... سارا چون اون زنگ قرار بود همون امتحان ما رو بدن داشت زبان میخوند ... با نرگس حرف زدم .. 

ــ من نمیدونم چرا ؟؟ .. چرا نمیشه همه چی رو جمع کنم ؟؟ ... اینقدر گوشزد میکنن که زود تر بدین .... اینقدر بچه ها سر امتحان حرف میزنن و سوالای جو واجور می پرسن که پاک همه چی از ذهنم پاک میشه ... من میخوام توی یه فضای آروم امتحان بدم ... نه اینکه هی سوالایی که تند تند می پرسنو بشنوم و قاطی کنم ... نه اینکه وقتی  معلم میگه چون از خط زدن تو برگه خوشش نمیاد و نمره منفی در نظر میگیره حتی من تند سراغ لاک غلطگیر خدیجه برم و خط خطی هامو لاک بگیرم ... اکثرا سر امتحان زبان فارسی و ادبیات خیلی خط میزنم ... 

خدا به داد من برسه .... یه جو آروم میخوام خدا ... یه جای آروم و پر از آرامش ...

این اتفاق که تو هول و ولا بیفتم و ندونم کدوم سوالو نوشتم ؟؟ سر امتحان ریاضی هم افتاد ... اما خدا رو شکر تونستم به موقع پاک نویس کنم و تنمره کامل گرفتم ....  

اینا رو گفتم که یه جا نوشته باشم ... ثبت کرده باشم و خودم بعد بازم بخونم ... نمیخوام نصیحتی بشنوم .. خب ؟؟ .. اگه خوندین ... باهام همدردی کنین ... همین ... ... مرسی ازتون ... 

خیلی قشنگ نشده .... خودم خیلی خوشم نیومده .... ولی بازم ... 

یا علی 

نایت اسکین

๑فاطمـ ـه๑ ...
۱۷ مهر ۹۲ ، ۱۹:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

**توجه **این پست واسه دیشبه ... هر چی تلاش کردم سند نمیشد ... منم امشب گذاشتمش ...!!

امروز ساعت اول فیزیک داشتیم ... بچه ها که کلی اصرار کردن فقط تصحیح کنه و نمرشو تو دفتر نمره نزاره ... گفته باید فکر کنه .... تا چه شـــــــــود ؟؟ 

اول که اومد کلاس نشسته پشت میز ... دفتر نمره رو ورق زد ... یه جایی مثه اینکه یه سری نکات برا معلما نوشته بود ... واسمون چنتاشو خوند ... ... 

به به ... یکی از نکات به یاد موندنیش این بود که معلم باید قبل از دانش آموز وارد کلاس بشه و بعد از دانش آموز خارج بشه ... اهههههههههه .. فکر کن ... ههههه ... 

ادبیات که ساعت آخر داشتیم ... درس داد اشکبوسُ !!! واقعا این مولفای کتاب ما چه فکری میکنن که فاصله بین این بیتا اینقدر کمه .... اصن جا نمیمونه اون نکاتی که باید بنویسیم ... هوف ... 

دینی ساعت سوم داشتیمی .... اون گنجشگک اشی مشی که احتمالا شباهتی به گنجشگک اشی مسی نداره رو شحص شخیص خودم کشیدم در هنگام توضیحات بلند بالا و پایانی معلم دینی !!! 

من جایی نشستم که میزم میشه نقطه تمرکز معلما ... در تیر رس دبیران عزیز .. معلم زبانمون کلا به خط سفید بد بخت من حساسیت داره .. تا می بینه رو میزمه هی میگه ببندش ... ول کن مارو بابا  ... 

بحث امروز دینی ... چرا پسر مسیحی نمیتونه با دختر مسلمون ازدواج کنه ... ؟؟ ینی نمیشه عقد بکنن و اینا .... معلممونم جواب داد که چون یه جورایی مرد تسلط داره بر زن و اینا .... ( این وسطم هی این تسلطه رو پیچوند که بچه ها یهو جبهه نگیرن ... آخی .. ) بعد اسلام نمیخواد یه دین دیگه برش تسلط داشته باشه ... یه همچین چیزی ... بعد حالا دختره میگه : نه مسلمون نیس که ... ینی اسما هس .. نه نماز .. نه روزه و الی باقی هیچی ... 

اونا باید انجام بشن ... اما اگه انجام ندادن دلیل بر اینکه مسلمون نیستن نیس .... مهم اینه اشهد گفته باشن و به خدا و وپیامبر و اماما اعتقاد داشته باشن ... 

خدا رو قبول داره .. اماما رو تا حدودی ... 

در کل این بحث به جایی کشیده شد که معلم گفت : خب اگ مسلمون نیس چه نیازی به عقد داره ؟؟ بره همون جا تو کلیسا به روش اونا عقد بشن !!! 

حرف حساب ... درگیریما !!! 

اینم گنجشکک اشی مشی من ... 

یا علی

نایت اسکین

 

๑فاطمـ ـه๑ ...
۱۶ مهر ۹۲ ، ۲۲:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

یکشنبه های من این تو این هفته ها شامل مدرسه+خونه+کلاس زیان+خونه+درس میشه .... برای دوشنبه هم هر چهار زنگ یه درس ... واقعا سخت میشه کمی ... !! عیبی نداره ... کاریه که شده .. اما برنامه فتگی یکشنبه تو مدرسه .... یه تک بیکاری + یه تک ریاضی + ریاضی+ورزش+فعالیت های قرآنی ... !!!!!! خیلی مزخرفه .... واقعا ... حالا شاید بعدنا نظرم عوض شد ... کسی چه داند ؟؟!!!

امروز معاون پرورشیمون اومد برا ثبت نام مسابقه های فرهنگی و ... من هم احکام رفتم !!! به امید خدا ... پارسال دوم شدم تو استان !!! ... امسال چه گلی کشت کنم خدا داند !!!! .... ورزش که من بسکتم خو گفتم .... معلم اصن توجه نمیکنه ها .. چطور باید هر چهار پاسو باهم یاد بگیریم کامل خب... من مشکل دارم اصن ... فکر میکنم نمیشه تمرکز کرد ... اما شاید شد .... !!!

و اما فعالیت های قرآنی .... بیکاری مطلق ... فقط این واحدو گذاشتن که الکی پاس شه ... و ماهم یه باد تو مدرسه به کلمون بخوره و بیخود تا دو نگهمون دارن .... ... فعلا بهتر از اینه که درسی داشته باشیم ... بعله ... کلی زیر اون نم نم بارون با پریسا و خدیجه وایسادیم و شعر خوندیم و رو اون وسایل ورزشیا شاید قر دادیم !!!! مشکلی نداره که ؟؟؟ ./.. من حافظم برا حفظ متن یه آهنگ خیلی جالب و قوی نیس !! ... اون دو تا میخوندن و من گوش میدادم و گاها همراهیشون کردم ... یه سری آهنگ پیشنهادی منو هم که نخوندن ... بلد نبودن ...

( آمین یاس + ستایش مرتضی پاشایی + خوش به حالت سمیر و نمیدونم کی .... ) شما گوش دادین ؟؟ 

این روزانه من بود ... یه چیزایی قبلا برنامه داشتم بنویسم که الان یادم رفته ... تمرکز کافی هم ندارم ... دعا کنین فردا برا همه روز خیری باشه .. همینطور پس فردا+ پسون فردا و ... :دی

 سوال ... این کلمه رو چطور می نویسن ؟؟ توجیه درسته ؟؟ یا توجیح ؟؟؟ 

سوالی که ذهن اهالی دوم تجربی رو اندکی مشغول کرده .... !!! : دی ... 

بعد از ظهرم که همراه علی و معصومه رفتیم کلاس ... ینی بابا ما رو بردش که خاله بزرگم و شوهر خالمم اومدن ... برگشتنی ماشین ما پر بود ا زکارتنای خریدشون .... تو ماشین هم دیگه جا نبودکه اونا تاکسی گرفتن رفتن .... منو معصومه جلو نشستیم و علی هم پشت .... حالا تو مسیر داشتم با معصومه بحث الکی میکردم و علی هم تا حدودی همراهیم میکرد ... علی میگفت : ببینین مثل امروز که منو داییتون جلو نشتیم اونجوری بشینین راحت .... 

بعد حالا ما بودیم که می خندیدیم ... من بهش گفتم :

_ دایی ؟؟؟ کدوم دایی ؟؟ اون شوهر خالم بودا ...

_ خب مگه من فامیلاتونو میشناسم ؟؟ از کجا بدونم ...

_ (با لبخند) از اونجایی که خالم همرامون اومده بود ... و به همراه شوهرش .. پس ینی تو اینجوری فکر کردی که اوشون دایی بوده بعد با خواهرش ازدواج کرده ؟؟ تو که داییای منو میشناسی کدومشون بود ؟؟ بزرگه ؟؟ وسطی ؟؟ کوچیکه ؟؟ 

ضایــــــــــــــــــــــع ... کاملا معلومه سوتی داده در حد لالیگا ... خب شوهر خالم بابای مفیده هس ... کلا شناخته شده ... چرت میگه من نمیشناسم ... 

یه شعریم غیر مستقیم ا ززهرا یاد گرفتم ... ( علی از زهرا بعد به من گفت و من حفظ کردم ...) بماند چقد راذیتش کردم که من از زهرا یاد گرفتم و تو فقط واسطه بودی این وسط ... ادامه دادیم اینقد که تا یه موضوع جدیدو پیدا کردیم  و از نوع شروع به بحث کردیم ... 

در آن گَه که گَه گَه کَه کُه و کُه کَه شود ناگَه     مشو غره ز امروزت که فردا را نی ای آگه ... 

درسته دیگه .. اینقد حال میده تند میخونمش ... 

اون امتحان فیزیکم یه دونه از فوق العاده هاشو که نوشتم حذف کنین ... پس میشه فقط فوقالعاده سخت .. خب با چیزایی که یاد گرفتیم  فقط سخت بود ... نه خیلی سخت ... بیشتر از خود امتحان فضای ایجاد شده خیلی بد بود که تمرکز و حواس و هر چه دار و ندارمو برد و نذاشت مثه یه بچه آدم همه معلوماتمو رو کنم ... !!!!

یا علی 

نایت اسکین

๑فاطمـ ـه๑ ...
۱۴ مهر ۹۲ ، ۲۰:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

امروز بالاخره امتحان فصل اول فیزیکو دادیم .... فوق العاده فوق العاده سخت بود ... اگه بخواین بگین زیاده روی میکنم  موهاتونو می کشم .... گفته باشم ... پنج تا سوال تستی به همراه جواب تشریحیش ... من فقط سوال پنجو حل کردم ... باقی رو یکم خط خطی کردم .... چه شود ؟؟ چند تن از همکلاسیا برگه سفید دادن ... بازم خدا رو شکر یه سوالو تونستم حل کنم ... اینقدر فضای امتحان بد بود ... علاوه بر اینکه من دونه دونه سوالا رو که نگاه کردم و خوندم و فهمیدم که نمیشه حلشون کنم استرس زیر پوستام اومد بچه ها هم کم کم به مرز دیوانگی میرسیدن .... واقعا خونده بودن اما سوال اینقدر سخت بود که .... جیغ داد میکردن ... یکی که اینقدر عصابنی شده بود همون جا نشسته بود هی میگفت .... این ( معلم فیزیک )) سر کلاس میاد دیگه ... فقط بیاد ... میدونم چه کنم ... این میاد دیگه .... !!!!!! حالا معلم شیمی هم مراقب ما بود ... ینی ساعت شیمی امتحان داشتیم ... آخی ساعت آخری داشت به غر غرای ما گوش میداد .... هعی ... زنگ که خورد و از کلاس اومدم بیرون یه اشک مزاحم میخواست بیاد بیرون ... من که مخالفتی نداشتم ... بالاخره فشار این همه اضطراب یه جوری باید از بین میرفت یانه ؟؟ ... اصن سوالا منو برد اون دنیا ... هعی ... اصن نتوستم باقی سوالا رو همینجوری شانسی هم که شده یه گزینه انتخاب کنم که ۲۵ صدم نمره بگیرم ... هی وای ... سوالا رو دیگه نمی فهمیدم .... 

هر چی بود گذشت .... الان خوبم ... نسبتا کامل ... امتحان بود دیگه .. فیزیکم از این سوالا زیاد میگیره ... ( این سوال آخریش که به نسبت آسون تر بود واسه کنور ریاضی ۹۱ بود فک کنم ... تو نشر الگو نگاه کردم نوشته بود !!!) عیبی نداره ... فوق فوقش مثلا من از ۵ بشم یک ؟!! آیا بشم آی نشم ... ولش بابا ... از این امتحانا زیاده ... من باید درسه رو یاد بگیرم دیگه مگه نه ؟؟

خدا رو شکر که زنگ دوم حس خوبی داشتم ... شیمی تشخیصی واقعا فکر نمیکردم از ده بشم ۷ ؟؟!!! ... خوب بودا ... ناگفته نماند این وسط دو تا رم شانسی درست زدم ... باریک به من .. اولین نفرم شیمی از من پرسید ... فکر کنم ۵ شدم ... خدایا شکرت .... ( خدایا امروز شرمندت شدم ... ببخشم ... )

زِنـــــــــــــ....ـــــــــدِگـــــــــــــ...ــــیـــ....ــی

یا علی 

نایت اسکین

๑فاطمـ ـه๑ ...
۱۳ مهر ۹۲ ، ۱۷:۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

دارم یه فیلم می بینم ... خیلی خوشم میاد ازش ... الانم یه تیکه هیجانیش گیر کردم ... میخوام ببینم اما الان نمیشه ... هعی ... پسره متهم به قتله ، یه سال از ماجرا گذشته .... پسره رو پیدا میکنن اما حافظشو ا زدست داده ... حالا ینی میتونن بی گناهیشو ثابت کنن آیا ؟؟ ... من که مطمئنم کار اون نبوده ... 

امروز داشتم به این موضوع فکر میکردم ... تو کره حتی اگه قتل عمد هم کرده باشه طرف فوق فوقش حبس ابد بشه آخرش .... کلا فقط زندان میره و ده -پانزده سال بعد میاد بیرون ... حالا من این مسئله که قانون کره اینه یا نه واسم مهم نیس ... چیزی که فکرمو مشغول کرده اینه ... وقتی یه نفر کسیو میکشه و میشه قاتل باید اعدام بشه مثل قانون ما ( اسلام ) ویا نه فقط چند سال ازندگیشو زندانی باشه ؟؟؟ اول به نظرم اومد چندسال زندان بودن عاقلانه تر نیس ؟؟ خب کشته طرفو درست ... چند ساااااااااال از زندگیش هدر میره خب ... اما من میدونم دینم از همه کامل تره ... وقتی بیتر فکر کنم می بینم چرا باید قاتل زنده بمونه ؟؟ برای چی ؟؟ وقتی اون انسان به حدی میرسه که به خودش حق میده زندگی یه نفرو ازش بگیره چرا باید زنده بمونه ؟؟ حقشه اعدام بشه ... انگار شبیه این میمونه که خون در برابر خون .... این بین اونایی که بیگناهن که فبها ... وکلاشون بهتر میدونن چه جوری ثابت کنن ... اونایی که قتلو از عمد انجام بدن ... و این بین بعضیام هستن که بخشیده میشن ... اینجوری نگاه میکنم هنوز اینقدر راضی شدم ... خب ... اگه هر کی دلش خواست آدم بکشه ، به راحتی آب خوردن انجام بده و فوقش به این میرسه که چند سالی رو زندان میره ... پس قانون باید برقرار شه ...

وقتی میگن دزد تو اسلام باید دستش قطع شه دیگه اینقد آدم جرئت دزدی نداشتن !! قتلم مثه همین ... حالا ما دیه هم که داریم ... 

اوه اوه قاطی کردم ... بهتره بیشتر فکر کنم ببینم به چه نتیجه ای میرسم ... ا زاین افکار پیچ و خم دارم اگه چیزی متوجه شدین نظرتونو بگین ...

راستی پنکه کلاسمونو دیروز ساعت آخر اومدن نصب کردن ... بالاخره چرخید ... صلوات بفرست ... این وسط منم که یه جورایی زیر پنکه ام میزم کاملا لگد مال شده بود توسط کفشای گلی تعمیرکارا !!!! واقعا که ... 

زندگی چرا اینقد مبهمی ؟؟

یا علی 

نایت اسکین

๑فاطمـ ـه๑ ...
۱۰ مهر ۹۲ ، ۲۰:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چن وقته پیش یه نفر بهم اس داد با این مضمون ... 

هر وقت تونستی با تقلب نمره خوب بگیری به خودت افتخار کن وگرنه هر کسی میتونه با خرخونی بیست بشه !

اینو که خوندم یه جوری شدم ... واقعا من یه خر خون نمیتونم باشم ... !! اصلا .. منکر این نمیشم که نمیخونم ... اما مسلما من اگه خر خون بودم الان وضعیتم این نبود ... عین بوق گیر کنم تو درسا ... ( حل میشه ... فقط باید میزانی به اون نکته درس خوندنه توجه کنم :دی ) من تو کلاس ، توی یه مراسم ... اون مداح .. اون معلمه هر چی داره میکه راجب آدمایی که یه سری اشتباها رو میکنن و یا یه سری چیزای دیگه راجب امور روزمره ... کلا به خودم میگیرم ... به زور  بهخودم می فهموم تو هم این اشتباه رو به نحوی کردی ... !! خود آزاری !!! حالا این اس که ... این چن وقته خیلی گوشی دستم نیس ... مثلا روزی دو دیقه دستمه !!! .. واقعا میخواستم بدونم این شماره نا آشنا کی میتونه باشه ... اما با این اوصاف فضولیم اما حوصله نگاه کردن شماره دوستامو نداشتم ... !!! .... تا اینکه امروز گفتم برم یه راهی پیدا کنم این یارو را بیابم .... کی بوده آخه که همچین اسی فرستاده !! ( نمیگم تقلب نکردم ... اما خیلی کم.. واقعا انگشت شماره .... امیدوارم  تقلب زیادی تو پروندم ثبت نشه ... !!)

خلاصه اول یه نگاه به شماره ها انداختم دیدم نه هیچکدوم نیستن !!! ... اومدم اینجا شروع کردم خط اولو نوشتن ... یادم اومد یه نفر شماره زهرا رو از گوشیم پاک کرده ... فقط شک کردم که شاید زهرا بوده ... یه کنترل دوباره اینو بهم ثابت کرد ... (!!!!!!!!!) .. کلا علاف بودم الکی الکی ... که خدایا این کی بوده ؟؟ منظورش چی بوده ؟؟

خب ... زهرا اینو فرستاده ... وقتی این اس اومد اگه شماره زهرا پاک نشده بود و اسمش میومد مسلما این حس مبهم و اون قسمت ا زافکارم که کلا دنباله منظوره اینقدر به تکاپو نمی افتادن ... 

مثه اینکه من خیلی سرکارم !!! .. اینم از این ... به خیر گذشت واقعا .... !! نیم ساعتی میشه اومدم خونه .. برم ببینم میتونم درس بخونم ؟؟ ... 

زندگی گاهی سرکارمون میذاره ... یا خودش یا آدماش ... 

یا علی 

نایت اسکین

๑فاطمـ ـه๑ ...
۰۹ مهر ۹۲ ، ۱۹:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر


* اندر احوالات من در این دو روز ... یکشنبه شب اومدم .. اما حس نوشتن ابدا نبود ... خسته بودم+ یه بیست مینم خونه زهرایینا بودم واسه همینم حس تعریف کردن دوباره ماجرای روزو نداشتم !!! ** دوربین مدار بسته ... نمیذارن یه آب خوش از گلومون بره پایین که ... اه ... تو حیاط .. تو سالن ورزش( اینجارو بچه ها گفتن نیستش ..) سالن بالا+ سالن پایین ... تو کلاس خودمون که نگاهیدم چیزی به اسم دوربین نیافتم ... اوف ... فک کن .. چقد بیکارن ... آخر سال مثلا میخوان بشینن همه فیلما رو ببینن .. که اگه احیانا دستمون رفت تو دماغمون نمره انضباط کم کنن ... ( ما هم مثلن خر شدیم دیگه ؟!) ... اعصاب آدمو بهم میریزن .. من فکر میکردم یکشنبه دندونمو پر میکنه اما نکرد ... و بار دیگه بیست تایی سوزن فروووووووووووو کرد تو دندونمو آورد بیرون ... منم که داشتم از خواب می مردم ... !! .. قرصم نخوردم اثراتش امروز شده بود بلای جونم ... واسه زبانم یه استرس نانویی داشتم ... موقع حرف زدن تو یِ محیط جدید و ( محیطای مختلفی هس حالا ... کم کم باهاش آشنا میشیم ) دچار استرس میشم ... ولی خوب بود ... فقط این معلمه یه توهینه نصفه به من کرد ... میخواست از رو ریدینگ بخونه و بعدم ما ترجمشو بگیم و سوالامونو بگیم ... من چون دیشب فقط خط سفیدو با خودم بردم دندون پزشکی( خر خون آیا ؟؟!! نه خب ... اونجا معطلی داره ... نباید زمانو از دست داد !! ) .. بهم میگه : خط سفیدو ببند خانوم ... _ نمیشه توش سوالامو نوشتم آخه ... _ چی ؟ _ سوالامو تو این نوشتم ... _ خودت باید سوال بنویسی _ سوالای خودمه ... این کتاب همرام بوده تو همین نوشتم ... _ بیار ببینم .. _(ایشـــــــ .. ) بله ... ( سلانه سلانه تا میز معلم رژه میرم .. چشما همه قرباغه ای دارن منو میپان !!) من اینجا دوباره تکرار کردم که فقط این کتاب همراهم بوده ... و اونم نیدونم چی گفت ؟؟ ( ضایـــــــــــــــــــع !! ) فقط میخواست اعصاب منه مریضه دندون درد دارو بهم بریزه ها ... هی خدا ... خوشم نمیاد کسی فکر کنه من دارم دروغ میگم ... یه بارم دوم راهنمایی بودیم سر امتحان ترم دوم برگه زبانمو که دادم به اون آقای معلم ( تا قبل از اون روز قبولش داشتم ) یه چیزی بهم گفت ... من که نشنیدم ( من همینجوریشم کر هستم .. بعد حالا هیس هیسی هم حرف میزدیم ... ) دوباره تکرار کرد ..بازم نشنیدم :دی ... بعد تصور کردم داره راجب امتحان میحرفه .. گفتم خوب بود ... خوب دادم ... خلاصه .. این آقا گفتندی : شما دیدین رو ماشین من کی خط کشیده ؟؟ (جــــــــــــــــــــــــــــــــــانم؟؟؟؟؟؟) گیج گفتم : نه ... من ؟؟؟ از کجا بدونم ؟؟ ــ شنیدم اون موقع بودین و دیدن ... حالا من میگم نه آقا من خبر ندارم .. این هی اصرار که نه بگو کی اینکارو کرده ... آخرشم با این لبخند مسخره ها حرف زدنمونو تموم کردیم ... اونم راضی نشد ... به من چه اصن ... همون بهتر نمیدونستم ... میرم بیرون ... از بچهها میپرسم ... مثه اینکه اونا خبرایی داشتندی ... ولی من همچنان بی خبر موندم و با یه بغض نانویی به خاطر اینکه این معلمه رو یه چن ماهی قبول داشتم تاسف خوردم ... ( من کلا حســــــــــاسم دیگه ...) و از اینکه اون نگاه آخرشو که بهم میگفت داره فکر میکنه من دروغ میگم .. متنفررررررررررررررررر ... مزخرف ... آه ... ولش ... گفتم بدونین .. شاید چن سال دیگه من اینا یادم نباشه ... بمونه دیگه ... *** الان رفتم تو حس گذشته .. حالو یادم رفت .. اومممممممممم .. ... اها .. ورزش یکشنبه هم بدک نبود ... فقط الان تمام بدنم کوفته اس !!! ... نه که تابستونا خیلی فعالیت بدنی دارم ... واس همونه ... رفتم بسکت... ببینیم بااین بسکت چه میکنم من ؟!! خدایاااااااااااااا کمکم کن دیگه ... شما میتوینن بارفیکس برین ؟؟ .. من ؟؟ دو تا رو میرم ... بقیش با شما دیگه ... خهلی سخته ... میدونین چه کارا کنم برا تمرین ؟؟ .. پارسال اکثرا افتضاح بارفیکس رفتیم برا همین کلهم و احمعین ازمون شنا سوئدی گرفت .. اینقده خوب بود ... خ خ خ ... **** برا فردا مخش خیلی داریم ... هوف ... شیمی خوندن کردم .. ریاضی تمرینا رو نوشتم ... تمرینای تو کتاب مونده ... عربی باید بخونم فردا تشخیصی میگیره ... اوممم ... کلاس زبانم دارم ...فردا .. بعد میخوام داستان دوستمو بخونم ... (سارا) ... فیلمم میخوام ببینم ... (این تیکه ها فقط شکلک کم دارن ... ولی کی میخواد بره یه سایت دیگه و ادامه ماجرا ... ) تنبلیم گل کرده ... ولی من عربیو تندی میخونم .. کار زبانمم انجام میدم ... که بتونم فیلم ببینم ... ماتادور می بینین ؟؟ این دو قسمته که ... چی بگم من ؟؟ .. فقط جوری نبوده فیلمش که من الان بخوامبرم ببینم ... چند سالی هس طرفدار سریالای هفته نیروی انتظامی هستم !! اکشنو عشقه ... حالا یادمم نمیاد دقیق چیا بود ... واسه پارسال حامد بهداد بازی میکرد بود ؟؟ با حامد بهدادم .. اصلن .. خوشم ازش نمیاد ... ( سارا اینجوری میگه ... عزیز .... ) ... زندگی ... ( مغزم ارور داده دیگه ... از این جمله های درهم و برهممون امشب بیخیال ..) یا علی نایت اسکین
๑فاطمـ ـه๑ ...
۰۸ مهر ۹۲ ، ۲۲:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

* هومم  امروز امتحان فیزیک نگرفت ...( ۹۰ درصد مطمئن بودم نمیگیره!!) :دی .. امسال یه کلاسی 

نصیبمونشده ... بسی پر ماجرا ..به خودمون رفته ... اون قضیه پنکه و کار نکردنش که گفتم ...+ امروزم 

کار نکرد !! پختیم!و امروز صبح که رفتیم تو کلاس .. من هی این کلید برقو میزنم ... چرا پس روشن 

نمیشه ؟ای بابا ... مدیرمون یه یه سر اومده بود بالا بهش گفتیم یه نگا به کلاس انداخت و گفت بارون

زده اتصالی شدن سیما و از  این چیزا !! و رفت ... پنج دیقه بعدم برق کلاس ما وصل شد خدارو شکر (

ما بقی کلاسا همشـــــــــــــون برق داشتن!!) زنگ سوم خورده بود ... فیزیک داشتیم ... هنوز معلم 

نیومده بود ... رفتم تو کلاس حس کردم یه بوی سوختگی میاد ..بعد دیدم از پشت شوفاژ دود میاد بیرون 

... رفتم برم از پله ها پایین که دیدم یکی از بچه ها زود تر رفته و با مدیر دارن میان ... کلا ماجرای هیجان 

انگیزی بود ... فکر کنین دود کل کلاسو بگیره ... یهو منفجر بشه !!اََََََََََََََََاَاَ .. این بین یکی از همکلاسیام 

پرسید ازم چی شده ... بهش گفتم سریع رفت سمت کلاس : وای کیف پولم و تازه خریدم ..نسوزه ... 

هممون میدونستیم اتفاق خاصی نمی افته از دود سفید خوشگل ... البته +بوی سوختگیش که

اصلا بوی قابل تحملی نبود .. مسخره بازی رو هممون پایه ایم ... پریسا هم خیلی ریلکس همراه با 

چندی تن دیگه تو کلاس بودن ... 

** وقتی فکرمیکردم که از این کلاس می نویسم حس میکردم خوب ازآب درمیاد ... اما حالا که نوشتم

 خوشم نیومده ... شاید چون دارم برمیگردمو نگاه میکنم به یه سری از رفتارایی که از خودم نشون دادم

( کل امروز ... و اِلا من تو اون ۵ دیقه چه رفتاری میتونستم داشته باشم ؟) ... اکثرا احساسای ضد و 

نقیض خیلی دارم .. چرا ؟امروز وقتی فیزیک درس می داد ... یه جاهاییشو متوجه نشدم ... بیشتر اوقات

سوال که میده خب نمیتونم حل کنم ... بعضیاش خب واقعا سخته ... یا اولین باره که داره درس میده و

بلد نیستم ... بعضی وقتا به این نتیجه میرسم که نمیتونم به خوبی از اطلاعاتی که تو ذهنم دارم 

استفاده کنم ... رشته ماجرای من و فیزیک سر بسیااااااااااااااااااااااااااااااااااااار درازی داره  ... معلممون هم

گاها اصن نمی فهمم چی میگه ؟؟ اصن ازلغاتی که کنا رهم می چینه و حرف میزنه سر در نمیارم ... 

مشکل مسلما از منه ... در جواب اینکه نتونستم بفمم بهخودم میگم .. واسه اینه که باید بیشترتلاش 

کنی ... باید بخونی ... تمرین کنی و پایت قوی نیست ... وقتی یکی  زبچه ها به سوال جواب میده ... هر

چند با این چیزایی که دیدم متوجه شدم کلاس رفته از قبل و یا بالاخره از یکی یاد گرفته ... به هر حال 

احساس ضعف میکنم ... اگه قراره تابستون برم کلاسو درس آینده رو یاد بگیرم پس چرا دارم میرم 

مدرسه ؟؟ درگیری های ذهنی من تمومی نداره ... باید برم دفتر ریاضی پارسالئ یه نگاه کامـــــــــــــــــل 

.. بندازم ... بلکه بفهمم ... می فهمم .. بالاخره که میشه ... به امید خدا..

*** خودم دارم حس میکنم چیزی که اونقد ارزش داشته باشه که شما بخونین ننوشتم ... عیبی نداره

... شما حق انتخاب دارین که بخونین یا نه ... به خودتون مربوطه خب ... منم واسه دل خودم می نویسم

... بلکه فرجی بشه من این فیزیکو خوب یاد بگیرم ... اینقدر دلم میخواد دقیق نگاه کنم ... نکته سنج 

ببینم .. که اینجوری متوجه بشم بتونم ... حل کنم این مثالای سختو !!! اه ... آخه بعضیاش اینقده راحت 

بوده ... وقتی حل میشن من می فهمم چقدرررررررررررر گیج بازی درآوردم .. اما واقعا اون لحظه اینقدر 

شک دارم به خودم که نمیتونم چیزیو حل کنم.. 

**** فردا روز پر کاریه ... و همچنین یه برنامه مسخره ای داریم ... امروز که دختره برنامه رو خوند ما

نوشتیم همه ناراضی بودن ... اکثرا برا دو زنگ پشت هم ریاضی ... اما من به خاطر ورزشش .. بعدم که 

فعالت قرآنی؟؟این چیه دیگه خدا میدونه .. هر سال به کارامون اضافه میکنن ... اه ... خودشون نشستن 

رو صندلیشونو و لم دادن و برا ما برنامه می چینن ( میدونم به این شوریم نیس و حتما اهدافی داشتن 

..اما من کجا حرصمو خالی کنم ؟؟) آخه سه ساعت ورزش ؟؟ چه خبره ؟؟ شنبه ..یه تک آمادگی داریم و

تک بعدش ورزش ... فردا هم کهیه زنگ کامل ... نگا آخه ... الکی الکی میخوان ما رو تا دو نگه دارن 

مدرسه !! مزخرفـــــــــــــــــــــــــــــ ..  وای فک کنین باید با اول سی تو سالن ورزش کنیم .. یه معلمیم 

داریم که خیلییییییییییییییییییی ورزشو جدی گرفته ... ( من میونم با ورزش خوب نیس .. ) منم هنوز 

لباس ورزشی نگرفتم ... حوصله ورزشم ندارم ... همه جون آدمو در میاره ... حالا شایدم فردا زنگ ورزش 

خوب باشه ... !!! خدا داند .. وای چه خبره ... ؟؟ یه عالمه کتاب کار باید بخرم ... شهریه کلاس زبان ... 

پول ثبت نام گزینه دو ... اههههههههههه .. بسه دیگه ... 

زندگی گاهی ساکته ... گاهی پر از دغدغه فکری!!

یا علی 

نایت اسکین

๑فاطمـ ـه๑ ...
۰۶ مهر ۹۲ ، ۱۶:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

* امشب از اون شباس ها!! یه بار داداشم همه چیزایی که نوشته بودم رو پروند ... یه بارم که خودم ... منو باش گفتم الان میام بقیه حرفامو اضافه میکنم ... زهی خیال باطل ...هوف ... اینجوری حس نوشتن میره که ...

** تا حالا شده بخواین با یه روانشناس ، مشاور از این آبکیا نه ها ... از اینا که خوب حرفتو می فهمن ... از ایناکه انگاری ذاتی روانشناسن ... از اینا که فقظ حفظیاتشونو بلغور نمیکنن و بلدن چه جوری آدمو آروم کنن.. از ایناکه حسای خوب به آدم میدن  ... حرف بزنین ... من میخوام ... میخوام با یه همچین مشاوری حرف بزنم ... کهبهم بگه من چه جور ادمیم ... کمی قضاوتم کنه ( از این بخشه اندکی می ترسم !!) ... تواناییها و استعداداموبهم بگه و ضعفامو بهم نشون بده ... واقعا یه روانشناس از این نظر میتونه کمک کنه ؟؟ یا من فقط خودم باید خودمو کشف کنم ؟؟ بعضی وقتا اینقد راجب خودم فکر میکنم که مخم داغ میکنه .... شما آیندتونو تا کجا می بینین ؟؟ من ... نمیدونم میشه گفت دیدن یا نه ...اما حس میکنم تا کنکور کاملا واضح میتونه باشه و از بعد از اون برنامه از پیش تعیین شده نیست که ... فکر میکنم من خیلی زود م یمیرم ... به سن سی بعد نمیرسم ... !!!

*** اینم نمایی از بارون دیروز ... البته اینجا یکم شدت بارون کمتره ها ... دایی مامانم که امشب یه سری اومدهبود خونمون میگفت اگه یه ساعت بیشتر اونجوری بارون ادامه داشت سیله رو خیلی شیک داشتیم !!! در این حد بوده ... ولی من خیلی حال کردم ... وسط این بارون من دربه در دنبال کلیپای پیدایش جهان و ... بودم ... در  نهایتم چیزی که واقعا به درد بخوره نیافتم .. اما خدا رو شکر این تحقیقو انجام دادم ... شیمی رم خوندم .. فیزیکم .. خوندم .. اما به اندازه امتحانی که قراره بگیره فکر نکنم خونده باشم ... !!! فصل اولو امتحان داریم ... بچه ها میگفتن کنسل کنیم .. من و چند تن از بقیه (!!) گفتیم ما میخونیم ... کنسل شد که خوبه نشدم لااقل ضرر نکرده باشیم .... همون .. فک کن ... نخونم بعد امتحانم بگیره !!! واویلا ... کلا من سعیــــــــــــــــــمو میکنم بخونم .... حالا اگه تلاش بچه ها مسمر ثمر بود و کنسل شد که مخالفتی نمیکنم اگه هم نشد که امتحانمو می دم ... کلا اهل ریسک نیستم ... !!! مگه زندگی شوخیه ؟؟ !! یکی بیاد منو از پشت بلند گو بلند کنه ... !! :دی ..

سوال : یه سایتی که اگه توش آپلود کنم بتونم سایز عکسو تغییر بدم تو وب بهم میگین ؟؟!!

زندگیه دیگه ... امتحانم داره .. اونم از نوع فیزیکش !!

یا علی

نایت اسکین


๑فاطمـ ـه๑ ...
۰۵ مهر ۹۲ ، ۲۱:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

نه بهار با هیچ اردیبهشتی

نه تابستان با هیچ شهریوری

ونه زمستان با هیچ اسفندی

اندازه پاییـز به مذاق خیابانها خوش نیامد

پـائیز مــهری داشـت کـه بــر دل هـر خیـابان مـی نشست ...

باران پاییزی

امشب قراره شام بدیم بیرون ... به  نیت بابا علی که امسال تیر یکسال از فوتش گذشت ... امشب میریم خونه عزیز .. .. چه زود گذشت ... چند وقته پیش مهمونی بودیم ... نمیدونم چرا همش منتظر بابابزرگ بودم که بیاد .. دختر خالمم همینطور بود ... یه سال ازم بزرگتره ... کنکوریه ۹۳ هسش ...

امروز به حِس بد اومد سراغم ... یه حس که منو از داشتن این وب سرزنش میکرد ... شُمام اینجوری میشین ؟؟ یا میشدین ؟؟

ذهنم پرِ اما خالیــِ .. میخوام بنویسم اما نمیخوام بنویسم ...

دیروز که دکتره داشت هر چی دستش میومد و می چپوند تو دهنم تا بالاخره به هدفش برسه.. به این فکر کردم ...اگه حواست بود به دندونت اینجوری نمیشد ... اما از طرفی اینقد خودمو می شناسم که بدونم حالام که میدونم چه بلایی سرم میاد ... بازم درس عبرتش به حدی نیست که منو وادار کنه به مسواک زدن ... چه مزخرفه .. اه ..

یه سوال دارم ... دیروز داشتم با زندایی حرف میزدم .. دندون عقلش سالم بود ... ینی یکمش سر بارداری حسین شکسته بود ... میخواست پیشگیری کنه واسه همین کشید ... کلی هم می ترسیدا ... : دی .. آخه شنیده بودیم جفتمون درد داره ... خیلییییییییییییی ... ولی بالاخره کشیده شد ... حالا سواله که گفتم ... این دندون عقله برا چیه ؟؟ چون علاوه بر دردسرش موقع د راومدن ..باید بکشینش مبادا بقیه دندونا رو خراب کنه !! اینو زندایی از دکتری (دندون پزشک ) شنیده بود ... انگار این دندون عقل در میاد تا بکشنش ..!! دلیلش چیه خدا ؟؟ دندون عقل برای چیه ؟؟

میخوام برم تحقیق شیمی رو کامل کنم ... میشه گفت میونَم با اینجور تحقیقا سازگاره ... !!

سلام هوای بارانی

از آدمها دلگیر نشو...تهمت زدن طبیعت آدم هاست...

وقتی به هوای بارانی میگویند

خراب...!

زندگیه دیگه ... داره میگذره ...

میدونین همین الان خورشیدم خود نمایی کرده ؟؟ ای حسود .. داره بین ابرا واسه خودئش جا خالی میکنه ... : دی

یا علی 

پ.ن : اینجا بارون نمیزنه ... سیلهههههههههههههههههههههه ... یو هو ..

من از وسط این همه آب که از زمین و اسمون می باره در خدمتتونم ...



نایت اسکین


๑فاطمـ ـه๑ ...
۰۴ مهر ۹۲ ، ۱۴:۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر